صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 197671
تعداد نوشته ها : 118
تعداد نظرات : 8
سايت مراجع تقليد

 آيت الله جواد تبريزي (رحمة الله علیه)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله محمد تقی بهجت (رحمة الله علیه‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله نوري همداني (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله  سید صادق شیرازی (مد ظله العالي)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله لطف الله صافي (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله ناصر مکارم شيرازي (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله فاضل لنکرانی (رحمة الله علیه)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله سيد علي سيستاني (مد ظله العالي)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله وحيد خراساني (مد ظله العالي ‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله جوادي آملي (مد ظله العالي ‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله جعفر سبحاني (مد ظله العالي)

جهت دريافت كد لوگوي مراجع كليك كنيد
00 پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - لوگوهای حمایتی
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

امام حسن، پسر علي بن ابي طالب، پسر عبد المطلب، پسر هاشم، پسر عبد مناف است.[۱]

 

بنابه روايت مشهور بين شيعه و اهل سنت،[۲] امام حسن (ع) در شب نيمۀ ماه مبارك رمضان، سال سوم هجرت در شهر مدينه ديده به جهان گشود.[۳] البته نقل هاي ضعيفي هم وجود دارد كه يكي از آنها زمان ولادت آن حضرت را ماه شعبان ذكر مي كند. شايد اين تاريخ با تاريخ ولادت امام حسين اشتباه شده باشد.

 

كنيه اش ابو محمد است. اين كنيه را پيامبر اكرم (ص) به امام حسن داد.[۴] در هفتمين روز ولادتش حضرت فاطمه (س) قنداقۀ امام حسن را –در پارچه اي از حرير بهشتي كه جبرئل براي پيامبر آورد– خدمت پدر آورد. پيامبر (ص) نام حسن را بر وي نهاد.

 

لقب هاي آن حضرت عبارت اند از: سعيد، زكي، مجتبي و تقي.[۵]

 

هنگام ارتحال ملكوتي پيامبر (ص) امام حسن (ع) هفت سال و چند ماه، يا هشت سال داشت. زماني كه امامت بعد از علي (ع) به ايشان رسيد، حضرتش ۳۷ ساله بود.[۶]

 

شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي گويد: زمان بيعت (امامت) امام مجتبي روز جمعه ۲۱ رمضان سال چهل هجري بود.[۷]

 

مدت امامت آن حضرت شش ماه و سه روز به طول انجاميد و در سال ۴۱ ق. بين او و معاويه صلح نامه امضا شد. پس از اجراي صلح، امام (ع) به مدينه مراجعت نمود و مدت ده سال آخر عمر شريفش را در آن جا ساكن بود كه در تاريخ ۲۸ صفر سال پنجاه هجري همزمان با سال روز رحلت پيامبر اسلام (ص) در سن چهل و هفت سالگي[۸] به دست همسرش جعده (دختر اشعث كندي) از طريق سم به شهادت رسيد.

 

اين حادثه با دسيسه و نيرنگ معاويه و وعدۀ ازدواج با پسرش يزيد بن معاويه صورت پذيرفت. سرانجام امام (ع) با نوشيدن زهر به دست همسرش و پس از چهل روز تحمل مريضي[۹] به ديدار حق شتافت و امام حسين (ع) پس از مراسم غسل و كفن برادرش را در كنار مقبره مادر بزرگشان فاطمه بنت اسد (ره) در قبرستان بقيع به خاك سپرد.[۱۰]

 

 

 

فضايل و مناقب امام حسن مجتبي (ع)

 

تاريخ نويسان درباره امام حسن مجتبي (ع) فضايل و مناقبي را ذكر كردند كه برخي از آنها چنين است:

 

۱٫ نام گذاري امام حسن از سوي خداوند؛ جابر بن عبدالله مي گويد: هنگامي كه حضرت زهرا امام حسن (ع) را به دنيا آورد، به امام علي (ع) گفت: برايش نام انتخاب كن. علي (ع) فرمود: من در نام گذاري اين فرزند بر پيامبر (ص) پيش نمي گيرم. قنداقۀ امام حسن را خدمت رسول الله (ص) آوردند و گفتند، يا رسول الله، برايش نام انتخاب كن. پيامبر فرمود: در اين نام گذاري بر خداي متعال سبقت نمي گيرم. پس خداي متعال به جبرئيل وحي فرستاد كه محمد (ص) صاحب فرزند شد، به جانب وي برو، تبريك بگو، و به او بگو كه علي نسبت به تو مثل هارون است نسبت به موسي، پس نام فرزند هارون را بر وي بگذار. جبرئيل بر پيامبر (ص) فرود آمد، تولد فرزند را از جانب خداوند بر وي تبريك گفت و گفت: خداي متعال فرمود: نام مولود فاطمه را به اسم پسر هارون نام گذاري كن. پيامبر فرمود: نام پسر هارون چيست؟ جبرئيل گفت: شبر. پيامبر (ص) فرمود: زبان ما عربي است! پس جبرئيل در جواب گفت: او را حسن نام بگذار و پيامبر نام حسن را برايش برگزيد.[۱۱]

 

۲٫ امام حسن (ع) سرور جوانان بهشت؛ جابر از پيامبر (ص) نقل مي كند: هر كس خواست سرور جوانان بهشت را ببيند، پس به چهره حسن بن علي (ع) نگاه كند.[۱۲]

 

۳٫ هيبت و ابهت امام حسن (ع) هيبت رسول خدا (ص)؛ ابن علي رافعي از پدرش، از جده اش زينب دختر ابي رافع، نقل مي كند: حضرت فاطمه با دو پسرش حسن و حسين (ع) خدمت رسول الله (ص) رسيد … و حضرت رسول (ص) فرمود: اين دو پسرانت هستند، پس چيزي به ارث و يادگار آن دو را بياموز، پيامبر (ص) چنين دربارۀ آنها فرمود: “حسن هيبت و ابهت مرا دارد، و اما حسين داراي جود و بخشش و شجاعت من است”. مؤيد اين روايت، روايتي است كه محمد بن اسحاق نقل كرده است. كسي در شرافت بعد از رسول خدا (ص) به حسن بن علي (ع) نرسيده است. وي مي گويد من در مسير مكه خود شاهد بودم كه امام حسن (ع) از مركبش پايين آمد و پياده مي رفت از همراهانش كسي نماند، مگر اين كه او نيز از مركبش پياده شد، حتي سعد بن ابي وقاص هم پياده شد و در كنار حضرت راه مي رفت.[۱۳]

 

۴٫ امام مجتبي (ع) شبيه ترين مردم به رسول خدا (ص)؛ از انس بن مالك نقل شده است كه كسي در شباهت به رسول الله (ص) مانند حسن بن علي (ع) نبود.[۱۴]

 

۵٫ شديدترين ابراز محبت هاي رسول خدا (ص) نسبت به امام مجتبي (ع)؛ در كتاب صحيح مسلم روايتي است كه پيامبر (ص) دربارۀ امام حسن مي فرمايد: “من حسن را دوست مي دارم، خدايا تو نيز او را و هر كسي كه او را دوست مي دارد، دوست بدار”.[۱۵]

 

در روايتي ديگر از براء بن عازب آمده است، من ديدم كه حسن بر دوش رسول الله (ص) بود، در حالي كه مي فرمود: “خدايا من او (حسن) را دوست مي دارم، تو نيز او را دوست بدار”.[۱۶]

 

۶٫ زهد و عبادت امام حسن (ع)؛ در كتاب امالي آمده است: امام مجتبي عابدترين، زاهدترين و با فضيلت ترين مردم زمانش بود و زماني كه عازم حج مي شد، با پاي پياده مي رفت و گاهي هم پا برهنه، امام حسن (ع) زماني كه ياد مرگ مي كرد مي گريست و هنگامي كه به ياد قبر و قيامت مي افتاد، اشك از چشمانش سرازير مي شد.[۱۷]

 

۷٫ بذل و بخشش در راه خدا؛ امام مجتبي اهل جود و بخشش بود و در ميان مردم به اين خصلت معروف بود. روايات فراوان در اين باره آمده است. علامه مجلسي صاحب كتاب بحار الانوار از حلية الاولياء نقل مي كند: امام حسن (ع) دو بار تمام زندگي اش را در راه خدا بين مستمندان تقسيم كرد.[۱۸]

 

۸٫ تواضع و محبت نسبت به فقرا؛ ابن شهر آشوب در كتاب الفنون از احمد مؤدب و كتاب نزهة الابصار از ابن مهدي نقل مي كند: امام حسن (ع) در حال گذر از جايي بود، ديد عده اي از فقرا بر زمين نشسته اند و مقداري نانِ خشكِ خورد شده در سفرۀ آنها است و مشغول خوردن هستند، از حضرت دعوت كردند از آن نان خشك ميل كند، حضرت از مركب پياده شد در كنارشان نشست و از آن نان ميل كرد، به بركت وجود امام نان آن قدر زياد شد كه همه از آن خوردند و سير شدند، پس از غذا امام مجتبي (ع) از آنها دعوت كرد و در منزل خود از آنان پذيرايي نمود و … .[۱۹]

 

 

مشابه اين گونه روايات و ده ها آيۀ قرآن كه درباره فضايل و مناقب اهل بيت و امام مجتبي وارد شده، فراون است[۲۰] و به همين مقدار درباره آن حضرت اكتفا مي كنيم. درباره فضيلت و شخصيت امام حسن (ع) همين مقدار بس كه آن حضرت از اهل بيت (ع) است، كساني كه خداوند پليدي را از آنان دور كرده و آنان را پاك و مطهر گردانيد،[۲۱] و از كساني است كه رسول خدا (ص) به اتفاق آنان با نصاراي نجران مباهله كرد.[۲۲]

 

 

 

سيد جوانان بهشت

 

اولياي الاهي كه امام حسن(ع) و امام حسين (ع) از برجستگان آنان مي باشند، همگي از شرافت خاصي نسبت به ديگر بهشتيان برخوردارند و بدين اعتبار مي توان تمام آنان را سيد و بزرگ بهشتيان دانست، اما گاهي ويژگي هايي در برخي از اين مقربان درگاه الاهي وجود دارد كه جنبه اي خاص از سيادت آنان را برجسته مي سازد.

 

اگر به فاطمه زهرا(س) “سيدة نساء اهل الجنة” گفته مي شود و اگر امام چهارم(ع) با لقب “سيد العابدين” و “سيد الساجدين” شناخته مي شود، اين بدان معنا نيست كه فاطمه(ع) بر مردان و امام سجاد بر غير عابدان و ساجدان سيادتي ندارند، بلكه به دليل ويژگي زن بودن حضرت زهرا(س) و دل مشغولي امام چهارم(ع) به عبادت و سجده در زماني كه دشمن، او را از ديگر فعاليت هاي اجتماعي محروم كرده بود، آنان مستحق داشتن چنين القابي شدند.

 

بر اين اساس، نمي توان اين پرسش را مطرح كرد كه آيا تنها امام سجاد(ع) است كه به دليل داشتن چنين القابي، بر تمام ساجدان و عابدان، سيادت و سروري دارد و حتي اجدادش رسول الله(ص) و امير المؤمنين(ع) نيز از داشتن چنين سيادتي محروم مي باشند؟!

 

سيادت و برتري حسنين (ع) نسبت به جوانان اهل بهشت نيز از اين ديدگاه توجيه پذير است؛ چون اين بزرگواران در اوائل ظهور اسلام متولد شده و نوجواني و جواني آنها مصادف با جواني اسلام بوده و در ميان مسلمانان چه در زمان پيامبر(ص) و چه بعد از آن، هيچ كودك، جوان و نوجواني به اندازۀ آنها از احترام برخوردار نبوده و تقوا و شخصيت آنان قابل مقايسه با ديگر جوانان نبود، چنين لقب شايسته اي بر آنان نهاده شد و گرنه، آنان هم سرور جوانان بهشتي اند و هم سرور بزرگسالان و پيرانشان.

 

در راستاي آن چه بيان شد، به دو روايت اشاره مي كنيم:

 

۱٫ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ )ع(: “زُورُوا قَبْرَ الْحُسَيْنِ )ع( وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ وَ سَيِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاء”.[۲۳]

 

امام صادق (ع) فرمودند: به زيارت قبر حسين(ع) بشتابيد و در حق او جفا نكنيد؛ زيرا او سيد جوانان بهشتي تمام جهانيان است و او سيد شهيدان جوان است.

 

در اين روايت، علاوه بر سيد شهيدان (سيد الشهداء) كه لقب مشهور امام حسين(ع) مي باشد و با اين كه حضرتش هنگام شهادت در سن ميان سالي بودند، لقب ديگري با عنوان “سيد شهيدان جوان” نيز براي ايشان به كار گرفته شده است كه شايد اشاره به فضيلت شهيدان جوان داشته باشد كه اين امام بزرگوار، عنايت ويژه اي نسبت به آنان دارد.

 

۲٫ عن علي )ع( قال: قال رسول الله )ص( : “أتاني ملك فقال: يا محمد إن الله تعالى يقول لك إني قد أمرت شجرة طوبى أن تحمل الدر و الياقوت و المرجان و أن تنثره على من قضى عقد نكاح فاطمة من الملائكة و الحور العين و قد سر بذلك سائر أهل السماوات و إنه سيولد بينهما ولدان سيدان في الدنيا و سيسودان على كهول أهل الجنة و شبابها و قد تزين أهل الجنة لذلك فاقرر عينا يا محمد فإنك سيد الأولين و الآخرين”‏.[۲۴]

 

امام علي(ع) به نقل از پيامبر خدا(ص) فرمودند كه فرشته اي نزدم آمده و عرضه داشت كه اي محمد! …..و آن دو فرزند (حسنين ع) در دنيا دو بزرگوارند و به زودي سرور جوانان و پيران بهشت خواهند شد و … .

 

در اين روايت، هم اشاره به جوانان بهشتي شده و هم پيران آن، اما با توجه به اصل پذيرفته شده اي كه در بهشت، پير و كهن سالي وجود ندارد، در يك جمع بندي بايد گفت كه اين دو نوادۀ پيامبر(ص) بر تمام بهشتيان سروري دارند، اما اين سيادت و برتري در مورد آن دسته از بهشتياني كه هنگام جواني به شهادت رسيده و يا وفات كرده اند، نمود و جلوۀ بيشتري خواهد داشت. چنين بياني، منافات با جوان بودن تمام بهشتيان ندارد و منظور از پيران اهل جنت پيراني هستند كه در دنيا در سن پيري وفات يافته يا به شهادت رسيده اند.

 

با توجه به اين حديث، آيا حسنين(ع) بر پيامبران و امامان ديگر نيز سروري و سيادت دارند كه پاسخ آن را در اين نكته مي توان خلاصه كرد كه هر سخني را مي توان داراي استثنائاتي دانست كه گاه اين استثنائات در داخل همان سخن بيان مي شوند و گاه به دليل وضوح و روشني، نيازي به بيان آن نبوده و مخاطبان بايد با توجه به قرائن و شواهد، متوجه آن شوند.

 

بر اين اساس، آن چه مطمئناً از اين روايت برداشت مي شود، سروري اين دو امام بر عموم بهشتيان است و نه افرادي چون پيامبر(ص)، امير المؤمنين(ع)، فاطمه زهرا(س) و … .

 

در اين راستا، به روايت ذيل كه در موردي مشابه بيان شده اشاره مي كنيم:

 

مردي خدمت امام صادق(ع) عرضه داشت كه آيا پيامبر(ص) در مورد ابوذر بيان نفرمود كه او راست گوترين مردم است.

 

امام فرمود: بلي! آن مرد گفت پس پيامبر خدا (ص) و امير المؤمنين(ع) كجا هستند؟! امام حسن(ع) و امام حسين(ع) كجا هستند؟! (آيا ابوذر راست گوتر از آنها است؟) امام بعد از بيان سخناني فرمودند كه ما اهل بيت در اين مقايسه جايي نداريم؛[۲۵]

 

يعني با توجه به قرائن و شواهد به خوبي مي توان دريافت كه راست گويي ابوذر با عموم مردم مقايسه شده و نه با اهل بيت (ع)، گرچه در داخل متن روايت، چنين تفكيكي وجود ندارد.

 

 

 

تقدم امامت امام حسن (ع) بر امامت امام حسين (ع)

 

امامت، عهد و پيمان خدايي است كه با جعل و انتخاب او ثابت مي شود و همان گونه كه پيامبر از طرف خدا است، تعيين امام هم بايد از طرف خدا باشد، و در روايات متعدد، پيامبر اسلام (ص) تعداد و نام جانشينان خود را بيان كرده است.

 

به عنوان نمونه در برخي روايات آمده است كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: “رهبران پس از من دوازده نفرند و همه آنها از قريش اند”. [۲۶]و نام تك تك آن دوازده نفر را به ترتيب مقام امامت بيان كرده اند.[۲۷]

 

پس، امامت امام حسن (ع) و ديگر امامان (ع) از طرف خداي متعال بوده كه توسط پيامبر اكرم (ص) به انسان ها ابلاغ شده است، و هر امامي هم امام بعدي خود را به مردم اعلام مي كردند و امام علي (ع)، هم امام حسن (ع) را به عنوان وصيّ و امام پس ازخود به مردم معرفي كردند.[۲۸]

 

اما در اين جا پرسشي مطرح مي شود كه چرا دوّمين امام، امام حسن (ع) بوده و امام حسين (ع) سومين امام است، شايد به جهت اين باشد كه امام حسن (ع) از نظر سنّي بزرگتر از امام حسين (ع) بودند و گرنه همه امامان (ع) داراي حقيقت واحدي و از نور واحدي هستند. اين اتحاد نوري اهل بيت (ع) به صراحت در روايات بسياري وارد شده است، البته گاهي پنج تن آل عبا، و زماني ديگر، همه معصومان، مورد تصريح روايات اند؛ به عنوان نمونه خداي متعال به پيامبر اكرم (ص) فرمود:«اي محمد! من، علي، فاطمه، حسن، حسين و ائمه را از نور واحد آفريدم».[۲۹]

 

البته، ما احاديثي داريم كه امتيازاتي ويژه براي برخي از معصومان بيان كرده است؛ مانند حديث زير كه براي حضرت امام علي (ع) برتري و امتيازي نسبت به امامان ديگر قرار داده شده است:

 

امام صادق (ع) فرمودند:”… اوّل مان و افضل مان و بهترين ما بعد از رسول خدا (ص)، علي (ع) است”.[۳۰]

 

و يا در روايات ديگري، خداوند متعال به پاس قدرداني از كاري كه  امام حسين (ع) انجام داده بود، تربتش را شفاي درد ها قرار داده است.[۳۱] اهميت اين پاداش آن گاه روشن مي شود كه بدانيم از نظر فقه اسلام، خوردن خاك حرام است، و تنها خوردن كمي از تربت سيدالشهداء به قصد شفا، از اين حكم استثنا شده است.[۳۲]

 

اما اين روايات دلالت بر برتري وجود امامي نسبت به امام ديگر نداشته و به صورت قطعي نمي توان گفت كه اين امتيازات بر اساس اختلافي است كه ائمه (ع) در مقام ولايت تكويني[۳۳]  داشته اند، اگر چه بتوان امكان اين اختلاف را در مقام ثبوت پذيرفت، ولي سخن ما آن است كه نمي توان در مقام اثبات به شواهد روشني در اين باره دست يافت، ولي اين مقدار قطعي است كه همه معصومان جلوه اي از يك نورند، و همه از ولايت تكويني برخوردارند و اگر هر يك جاي ديگري مي بود همان كاري را انجام مي داد كه ديگري انجام داده است؛ زيرا آنان به جهت اين كه الگويي كامل براي هدايت انسان ها هستند، بايد در هر شرايط و موقعيت، بهترين رفتار و روش را در معرض ديد انسان ها قرار دهند تا آنها در عمل بياموزند كه در شرايط متفاوت بايد چه رفتار مناسبي را اتخاذ كنند، زمان جنگ صلح نكنند مانند امام حسين (ع) و زمان صلح، نجنگند؛ مانند امام حسن (ع) و … .[۳۴]

 

به بيان ديگر؛ با اين كه همه امامان جلوه كاملي از صفات و اسماي الاهي بوده اند، شرايط خاص و ويژگي هاي زمانه، باعث مي گرديد كه جنبه اي از شخصيت روحاني آنها تجلّي پيدا كند و به فعليت برسد و آنان مظهر يك اسم از اسماي الاهي گردند و در هر زمان، يك بُعد از ابعاد وجودي آنان ظهور، بروز و جلوه خاصي داشته باشد.[۳۵]

 

پس، تفاوت بين آنها فقط در جهت فعليت بخشيدن جنبه اي از تجليات اسماء و صفات الاهي بر اساس شرايط و ويژگي هاي خاصّ زمانه بود.

 

نتيجه گيري: همه چهارده معصوم (ع) از يك نور واحد خلق شده اند و از جهت وجودي و مقام ولايت تكويني يكسان هستند و امامت هر يك از امامان (ع) به امر الاهي بوده است و اگر امتيازي براي امامي نسبت به امام ديگر در احاديث يافت مي شود، به خاطر اين بود كه هر كدام از امامان معصوم (ع) طبق شرايط خاصّ زمانه، بهترين رفتار و روش را در معرض ديد انسان ها قرار مي دادند و جلوه اي از اسماء و صفات الاهي را به فعليت مي رساندند. امام علي (ع) طبق شرايط خود مأمور به يك الگوي رفتاري ظهور و بروز جلوه خاص اسماء و صفات الاهي بودند و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و ديگر ائمه (ع) هم همين طور.[۳۶]

 

براي آگاهي بيشتر به كتاب و نمايه هاي زير مراجعه شود:

 

۱٫ حجة الاسلام دكتر قاسم ترخان، نگرشي عرفاني، فلسفي و كلامي به شخصيت و قيام امام حسين (ع)؛ انتشارات چلچراغ قم.

 

۲٫ «زندگي نامه و شخصيت امام حسن (ع)»؛ سؤال ۱۹۰۷ (سايت اسلام كوئست: ۳۹۸۱).

 

۳٫ «ويژگي هاي امام علي (ع)»؛ سؤال ۵۰۰ (سايت اسلام كوئست: ۵۴۱).

 

۴٫ «وجه الله بودن امام علي (ع)»؛ سؤال ۸۶۸۰ (سايت اسلام كوئست: ۹۸۵۰).

 

۵٫ «انحصار امامت در نسل پيامبر»؛ سؤال ۲۹۶۹ (سايت اسلام كوئست: ۳۲۰۹).

 

 

 

صلح امام حسن و قيام امام حسين (ع)

 

اساساً اسلام دين رحمت و صلح و صفا است، تاريخ اسلام و زندگي پيامبر (ص) و ائمه (ع) بيانگر همين معنا است، مگر در مواردي كه پيامبر (ص)  و يا ائمه (ع)  مجبور به جنگ و نبرد مي شدند كه آن هم جنبۀ دفاعي داشت. امام حسن (ع) هم آن گاه كه به خلافت رسيدند، با مخالفت و لشكر كشي معاويه روبرو شدند و از اين جهت لشكري را تجهيز نمودند، تا به دفاع و مقابله برخيزند، اما در ادامه، شرايطي فراهم شد كه امام مجبور شدند، از اسلام به گونه اي ديگر دفاع نمايند.[۳۷] اما دربارۀ علت صلح امام حسن (ع) و قيام امام حسين (ع) بايد گفت: اينها دو حادثۀ تاريخي هستند كه معلول شرايط و اوضاع سياسي و اجتماعي زمان خود هستند و اين دو واقعه را بايد با در نظر گرفتن اوضاع و احوال زمان خودشان بررسي نمود.

 

از نگاه شيعه امام حسن (ع) و امام حسين (ع) هر دو امام و معصوم از خطا و اشتباه اند. سرّ صلح و قيام هريك از اين دو بزرگوار، در متفاوت بودن شرايط سياسي _ اجتماعي زمان آن دو حضرت، نهفته است كه در ادامه به پاره اي از آن اشاره مي شود:

 

۱٫ از مسلّمات تاريخ اين است كه معاويه شخص حيله گري بود، به ظاهر احكام اسلامي را تا حدودي مراعات مي كرد. بر خلاف يزيد كه نه تنها دشمني با اسلام را در نهاد خود ـ مانند پدرش ـ داشت، بلكه اين دشمني را ابراز و آشكار مي كرد و به هيچ يك از مقدّسات اسلامي پايبند نبود.[۳۸] به همين جهت بود كه امام حسين (ع) در زمان حيات معاويه با آن كه نامه هايي از اهل عراق براي دعوت به قيام عليه معاويه داشتند، دست به اين كار نزدند و فرمودند، “امروز، روز قيام نيست، خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد، تا زماني كه معاويه زنده است كاري نكنيد و در خانه ها مخفي شويد”.[۳۹]

 

۲٫ پيدا شدن نيروهاي خوارج و نبود ياران مخلص و فرمانده هان فداكار[۴۰] و ضعف داخلي، توان و قدرت نظامي امام حسن (ع) را ضعيف كرده بود، مضافاً بر اين كراهت مردم از شركت در نبرد با معاويه،[۴۱] از دلايل صلح آن حضرت است كه خود مي فرمايد: ” ديدم بيشتر مردم خواستار صلح اند و از جنگ بيزارند، دوست نداشتم آنان را بر آن چه كه نمي پسنديدند وادار كنم. پس به خاطر حفظ جان ـ عدۀ كمي از_ شيعيانم، صلح كردم”.[۴۲]

 

۳٫ امام حسن (ع) در مقام خليفۀ مسلمانان بودند و درگيري آن حضرت با معاويه و كشته شدن او به دست لشكر معاويه، شكست مركز خلافت مسلمانان بوده و به گفتۀ استاد مطهري، اين چيزي بود كه حتي امام حسين (ع) هم از اين نوع كشته شدن پرهيز داشتند كه كسي در جاي پيامبر (ص) و در مسند خلافت كشته شود[۴۳] و به همين جهت بود كه امام حسين (ع) حاضر نبودند در مكه كشته شوند؛ چرا كه احترام مكه ازبين مي رفت. بنابراين، شرايط اين چنيني به هيچ وجه اقتضاي جنگ و نبرد را نداشت، و صلح يك تاكتيك مهم بود، براي سامان دادن به وضعيت مردم مسلمان و تثبيت پايه هاي حكومت اسلامي.

 

لذا ما معتقديم: اگر امام حسين (ع) به جاي امام حسن(ع) بودند، همين كار را مي كردند.

 

گواه ما آن است كه بعد از صلح امام حسن (ع) عده اي خدمت امام حسين (ع) رسيدند و گفتند ما صلح را قبول نداريم آيا با تو بيعت كنيم؟ حضرت امام حسين (ع) فرمودند: “نه هر چه برادرم حسن (ع)  كرده من تابع همان هستم”. [۴۴]

 

اما به دلايل زير شرايط زمان امام حسين (ع) درست برعكس شرايط امام حسن (ع) بود:

 

۱٫ اولين تفاوت اساسي شرايط امام حسين (ع) با زمان امام حسن (ع) كه سبب قيام امام حسين (ع) شد، اين بود كه يزيد از آن حضرت تقاضاي بيعت كرده بود و بيعت امام حسين (ع) با يزيد ـ كه به هيچ يك از احكام و ظوا هر اسلامي پايبند نبود؛ يعني به رسميت شناختن ظلم، ستم، فساد و …. و اين مساوي بود با از بين رفتن اسلام و مقدّسات ديني. در حالي كه معاويه از امام حسن (ع) تقاضاي بيعت نكرده بود و يكي از موارد صلح نامه همين عدم تقاضاي بيعت بود.

 

۲٫ همان مردمي كه در زمان امام حسن (ع) تمايلي به نبرد با معاويه نداشتند،[۴۵] در مدت بيست سال حكومت معاويه از ظلم و ستم امويان به ستوه آمده بودند و كوفه تقريباً يك شهر آماده براي تشكيل حكومت از طرف امام حسين (ع) بود و اين حجتي بود بر امام حسين (ع) و مي بايست به آن ترتيب اثر مي دادند.[۴۶]

 

۳٫ مهم ترين عامل قيام امام حسين (ع)، عامل امر به معروف و نهي از منكر بود.

 

معاويه در مدت بيست سال حكومتش، بر خلاف اسلام عمل كرده، ظلم و ستم نموده، احكام اسلام را تغيير داده، بيت المال را حيف و ميل كرده، خون هاي مردم را به ناحق ريخته و به كتاب خدا و سنت پيامبر و حتي به مفاد صلح نامه اش عمل نكرده بود، اما به اين خلاف ها بسنده ننمود تا اين كه براي بعد از خودش پسر شراب خوار و سگ بازش را به عنوان جانشين معرفي كرده و … اين همه باعث گرديد كه امام حسين (ع) به عنوان وظيفه قيام نموده و امر به معروف و نهي از منكر كند. در حالي كه اين وضعيت معاويه در زمان امام حسن (ع) به اوج خود نرسيده و براي مردم بر ملا نشده بود و شايد به همين جهت باشد كه مي گويند: صلح امام حسن (ع) زمينه ساز قيام امام حسين (ع) شد؛ يعني با مفادي كه در صلح امام حسن (ع) به وسيلۀ آن حضرت گنجانده شده بود، راه هرگونه فريب و نيرنگ را بر معاويه بست، اگر چه معاويه بعداً به مفاد صلح نامه وفا دار نماند، ولي اين چيزي جز رسوايي براي او در جامعۀ اسلامي و زمينه سازي براي قيام امام حسين (ع) بر ضد فرزندش را به ارمغان نياورد. برخي از مفاد صلح نامۀ امام حسن (ع) از اين قرار است:

 

۱٫ معاويه به كتاب خدا و سنت رسولش عمل كند.

 

۲٫ امر خلافت بعد از وي به امام حسن (ع) برسد و در صورت بروز هر حادثه اي به امام حسين (ع) تفويض شود.

 

۳٫ سب و دشنام علي (ع) در منابر و نمازها منع شود.

 

۴٫ از بيت المال كوفه كه موجودي آن پنج ميليون درهم است چشم پوشي شود.

 

۵٫ مسلمانان و شيعيان در امان باشند.

 

از مفاد اين صلح نامه به خوبي استفاده مي شود كه امام حسن (ع) هرگز در صدد تثبيت خلافت معاويه نبوده، بلكه تنها به جهت مصالح اسلام و مسلمانان و با توجه به اقتضاي زمان و شرايط جامعۀ اسلامي تن به چنين كاري داد.

 

بنابراين، با توجه به شرايطي كه در زمان امام حسن (ع) بر جامعۀ اسلامي حاكم بود و امام در مسند خلافت بود با معاويه صلح كرد؛ چرا كه شرايط مختلف بوده و با هم تفاوت داشت، لذا شرايط زمان امام حسن (ع) اقتضاي صلح و زمان امام حسين (ع) اقتضاي قيام داشت.

 

براي اطلاع بيشتر مراجعه شود به كتاب سيري در سيرۀ ائمۀ اطهار، اثر استاد مطهري، ص ۵۱ ـ ۹۷٫

 

 

 

امام حسن(ع) و طلاق

 

يكي از آفت هاي بزرگ و ويرانگري كه متأسفانه متوجه منابع حديثي اسلام شده است، جعل احاديث و داخل كردن آنها در بين احاديث صحيح است كه به انگيزه‏هاي سياسي، مذهبي و … كه گاه به هدف پيراستن شخصيت هاي منفور و آلوده و گاه براي تخريب و ضربه زدن به شخصيت ها و رهبران ارزشمند ديني، انجام گرفته است. به همين جهت تشخيص احاديث صحيح از جعلي كار بسيار مهم و دشواري است.

 

امام حسن مجتبي (ع)، از شخصيت هايي است كه هدف آماج احاديث مسموم مجعول، قرار گرفته؛ اما دشمنان، اين بار ايشان را به تعدد ازدواج و بسياري طلاق متهم كرده اند، اتهامي كه بي اساس بودن آن در باره شخصيتي همانند امام حسن مجتبي(ع) كاملا واضح است.

 

در بعضي از اين روايات آمده است كه امام علي (ع) به مردي كه در مورد خواستگاري امام حسن و امام حسين و عبداللّه‏ بن‏ جعفر از دخترش با ايشان مشورت مي كرد، فرمود: «بدان حسن، بسيار طلاق مي‏دهد. دخترت را به حسين تزويج كن؛ زيرا براي دخترت بهتر است».[۴۷]

 

در روايت ديگري آمده است، امام صادق (ع) فرمود: حسن بن‏ علي پنجاه زن را طلاق داد؛ تا آن كه حضرت علي (ع) در كوفه به پا خاست و فرمود: اي كوفيان، به حسن دختر ندهيد؛ زيرا بسيار طلاق مي‏دهد. مردي بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنين مي‏كنيم، او فرزند رسول خدا (ص) و فاطمه (س) است، اگر خواست همسرش را نگه مي‏دارد و اگر نخواست طلاق مي‏دهد.[۴۸]

 

در روايت ديگري آمده است امام باقر (ع) فرمود: علي (ع) كوفيان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن مدهيد؛ زيرا كه بسيار طلاق مي‏دهد.[۴۹]

 

در بعضي از كتب تاريخي اهل سنت، نظير: انسـاب الاشراف، قوت ‏القلوب، احياء العلوم، شرح نهج‏البلاغه ابن‏ ابي ‏الحديد معتزلي و… نيز همين مطالب تكرار شده است و از آن جا كه گفته اند دروغ هر چه بزرگ تر باشد قبول كردنش آسانتر است در بعضي از جعل ها عدد همسران مطلقه آن حضرت را به سيصد نفر رسانده اند[۵۰] كه همه اينها سخيف و فاقد ارزش و به دور از عقل و منطق است.

 

در جواب اين شبهه بايد گفت: شواهد تاريخي، عقيدتي فراواني بر نادرستي اين نقل ها دلالت دارد كه برخي از آنها ذكر مي شود:

 

۱٫ امام مجتبي (ع) در نيمه رمضان سال دوم يا سوم هجري به دنيا آمدند و در ۲۸ صفر سال ۴۹ هجري به شهادت رسيدند. هنگام شهادت عمر شريف ايشان ۴۶ يا ۴۷ سال بيشتر نبود. اگر اولين ازدواج حضرت در ۲۰ سالگي رخ داده باشد، تا سال شهادت پدر؛ يعني سال ۴۰ هجري، در فاصله ۱۷ يا ۱۸ سال، بايد اين تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد كه با توجه به اين كه آن حضرت در دوران پنج ساله حكومت پدر در تمامي سه جنگ نهروان، جمل و صفين شركت داشتند و با توجه به اين كه آن حضرت بيست بار پياده از مدينه به حج رفتند و حج گزاردند؛ چگونه ممكن است وقت كافي براي چنين ازدواج هايي داشته باشند؛ بنا بر اين، قبول چنين احاديثي امري نامعقول است.

 

۲٫ بيشتر روايت هايي كه در كتب حديث آمده منقول از امام صادق(ع) است؛ يعني اين مطلب بيش از نيم قرن پس از زمان امام مجتبي (ع) مطرح مي‏شود؛ چرا كه ولادت امام صادق (ع) حدود سال ۸۳ و شهادت ايشان نيز در سال ۱۴۸ هجري و شهادت امام مجتبي (ع) در سال ۴۸ هجري رخ داده است. اگر واقعا اين روايات از امام صادق (ع) باشد، حضرت چه هدفي از بيان آن، بعد از يك قرن داشته اند؟ آيا درصدد بيان و افشاي بحران خانوادگي امام مجتبي(ع) بوده اند؟! قابل تأمل است كه اين سخن در همان اوان، بر زبان منصور دوانيقي دشمن سرسخت ائمه(ع)، جاري مي شود. مسعودي، سخنراني منصور را در جمع خراساني ها چنين نقل كرده است :«سوگند به خداوند كه فرزندان ابوطالب را با خلافت وا نهاديم و به هيچ روي متعرض آنان نشده‏ايم؛ تا آن كه علي بن‏ ابي ‏طالب خلافت را به دست گرفته و آن زمان كه موفق نشد در حكومت، تن به حكميت داد. مردم اختلاف كردند و سخن شان گوناگون شد تا گروهي بر او هجوم آورده و او را كشتند. پس از وي، حسن بن‏ علي به پا خاست. او مردي نبود كه اگر اموالي بر او عرضه مي ‏شد، بستاند. معاويه با حيله او را ولي ‏عهد خود كرد و سپس او را خلع كرد. او به زنان رو آورد، روزي نبود كه ازدواج نكند يا طلاق ندهد؛ تا آن كه در بستر از دنيا رفت».[۵۱]

 

۳٫ اگر چنين امري واقع شده بود بايد دشمنان قسم خورده و بهانه جوياني كه بر كوچك ترين امري مثل رنگ و جنس لباس ايشان اعتراض مي كردند، در زمان حيات آن حضرت، اين امر را بر ايشان خُرده مي‏گرفتند و در مناظرات و اعتراض هايي كه بر حضرت داشتند بر اين نكته ـ كه اگر صحيح بود نقطه‏ ضعف بزرگي به شمار مي ‏رفت ـ انگشت مي‏گذاشتند؛ ولي چنين امري از آن دوران، گزارش نشده است.

 

۴٫ تعداد همسران و فرزندان و داماداني كه براي حضرت در كتب تاريخ آمده، با اين رقم ها سازگاري ندارد. بيشترين تعداد فرزندان را ۲۲ و كمترين را ۱۲ گفته‏اند و نام ۱۳ نفر به عنوان همسر، براي ايشان ذكر شده كه ترجمه و شرح حال بيش از سه تن آنان در دست نيست و نيز بيش از سه داماد براي آن بزرگوار در كتب تاريخ، گزارش نشده است.[۵۲]

 

۵٫ روايت هاي بسياري بر مبغوضيت ‏طلاق دلالت دارد. اين روايت ها در كتب حديث شيعه و اهل سنت به نحو مكرر، نقل شده است. رسول خدا (ص) فرمود: منفورترين حلال ها نزد خداوند، طلاق است.[۵۳] امام صادق(ع) فرمود: ازدواج كنيد و طلاق ندهيد؛ زيرا طلاق عرش خداوند را به لرزه مي‏آورد[۵۴] و نيز امام صادق(ع)، از پدرشان نقل مي كند: خداوند كسي را كه بسيار طلاق دهد و به دنبال تنوع ذائقه جنسي باشد، دشمن مي‏دارد. [۵۵]

 

حال آيا مي‏توان گفت امامي معصوم به طور مكرر دست به چنين عملي زند و اين عمل، توجيهي نداشته باشد كه پدرش هم اقدام به جلوگيري از آن نمايد.

 

۶٫ امام مجتبي (ع) عابدترين و زاهدترين انسان زمانش بود[۵۶]و همواره اين چنين نيايش مي‏كرد”: من از پروردگارم حيا مي‏كنم كه او را ملاقات كنم در حالي كه پياده به سوي خانه او نرفته باشم،[۵۷] او بيست بار پياده از مدينه به حج رفت و حج گزارد، چگونه ممكن است مرتكب چنين اعمالي شود.

 

۷٫ صفت مطلاق «پر طلاق»، در جاهليت نيز مذموم بود. وقتي خديجه(س) به پسر عمويش ورقه، از خواستگارانش سخن گفت و با وي مشورت كرد كه به كدام پاسخ مثبت دهد، ورقه جواب داد: شيبه، بسيار بدبين است، عقبه، پيرمرد است، ابوجهل، مردي متكبر و بخيل است، صلت مردي مطلاق است. آن گاه خديجه (س) فرمود: نفرين خدا بر اينها باد، ولي آيا مي‏داني مرد ديگري هم از من خواستگاري كرده است.

 

اينك جاي تأمل است، چگونه خصلتي كه در جاهليت مورد ذم و سرزنش بوده و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنين مردي (مطلاق) زن دهند، آن وقت حضرت علي(ع) فرزند زاهد و پارساي خود را چنين وصف كرده باشد؟! و امامي معصوم به چنين خصلت ناپسندي كه مبغوض خداوند است آلوده باشد.

 

اينها بعضي از شواهدي هستند كه دروغ و بي اساس بودن اين نقل ها را ثابت مي كنند.

 

بنا بر اين نمي‏توان اين مضامين سخيف و نقل هاي ناصواب را در حق شخصيتي پذيرفت، كه در روايات متعددي از قول رسول گرامي اسلام (ص) مورد تعريف و تمجيد قرار گرفته است.[۵۸]

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

[۱] تهذيب ‏الأحكام، ج ۶، ص ۴۰٫

 

 

[۲] إعلام‏الورى، ج ۱، ص ۲۰۶؛ صلح الامام الحسن (ع)، ص ۲۵٫

 

 

[۳] جعفر مرتضى العاملي، الحياة السياسية للامام الحسن (ع)، ص ۹٫

 

 

[۴] سيد محسن، امين، اعيان الشيعة، ج ۱، ص ۵۶۷ .

 

 

[۵] صلح امام حسن (ع)، ص ۲۵٫

 

 

[۶] إعلام‏الورى، ج ۱، ص ۲۰۶٫

 

 

[۷] اعيان الشيعة، ج ۱، ص ۲۰۷، نقل از ارشاد شيخ مفيد.

 

 

[۸] اعيان الشيعة، ج ۱، ص ۵۶۷ نقل از ارشاد شيخ مفيد.

 

 

[۹] اعيان الشيعة، ج ۱، ص ۵۷۶٫

 

 

[۱۰] إعلام‏الورى، ج ۱، ص ۲۰۷٫

 

 

[۱۱] إعلام‏الورى، ج ۱، ص ۲۱۱- ۲۱۲٫

 

 

[۱۲] إعلام‏الورى، ج ۱، ص ۲۱۱٫

 

 

[۱۳] إعلام‏الورى، ج۱ ، ص ۲۱۲٫

 

 

[۱۴] بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۳۳۸

 

 

[۱۵] بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۷۴٫

 

 

[۱۶] همان.

 

 

[۱۷] امالي، شيخ صدوق، ص ۱۷۹٫

 

 

[۱۸] بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۳۴۰٫

 

 

[۱۹] ابن شهر آشوب، المناقب، ج ۴، ص ۲۴٫

 

 

[۲۰] نك: فضائل الخمسة من الصحاح الستة، فيروز آبادي.

 

 

[۲۱] نك: تفسير آيۀ تطهير در تفاسير الميزان، نمونه و…

 

 

[۲۲] نك: تفسير آيۀ تطهير ؛ و كتاب هاي پيرامون مباهله.

 

 

[۲۳] شيخ صدوق، ثواب الأعمال، ص ۹۷، انتشارات شريف رضي، قم، ۱۳۶۴ هـ ش.

 

 

[۲۴] صحيفة الرضا(ع)، ص ۹۴، ح ۳۰، كنگره جهاني امام رضا(ع)، ۱۴۰۶ هـ ق.

 

 

[۲۵] شيخ صدوق، معاني الأخبار، ج ۱، ص ۱۷۹، انتشارات جامعه مدرسين، قم، ۱۳۶۱ هـ ش.

 

 

[۲۶] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۲۲، مؤسسة الوفاء بيروت – لبنان، ۱۴۰۴ق.

 

 

[۲۷] . همان، ص ۳۲۱  و ۳۲۵٫

 

 

[۲۸] . نمايه «انحصار امامت در نسل پيامبر»؛ سؤال ۲۹۶۹ (سايت اسلام كوئست: ۳۲۰۹) را مطالعه كنيد.

 

 

[۲۹] . بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۸۱ و ۲۲۳٫

 

 

[۳۰] . همان، ج ۱، ص ۲۲۹٫

 

 

[۳۱] . همان، ج ۴۴، ص ۲۲۱٫

 

 

[۳۲] . توضيح المسائل (المحشي للامام الخميني)، ج ۲، ص ۵۹۸، م ۲۶۲۸٫

 

 

[۳۳] . ولايت تكويني به معناي توان و اقتدار نفس بر تصرف در ماده كائنات به اذن تكويني خدا است. به بياني ديگر؛ صاحب ولايت تكويني به همّت خود چيزي را در خارج از محل همّت، خلق مي كند. بر اين اساس؛ تمامي معجزات و كراماتي كه اولياي الاهي دارند به واسطه همين ولايت تكويني آنها است. (ترخان، قاسم، نگرشي عرفاني، فلسفي و كلامي به شخصيت و قيام امام حسين (ع)، ص ۱۰۹، انتشارات چلچراغ، قم، چاپ الهادي، چاپ اول، ۱۳۸۸ش).

 

 

[۳۴] . همان، ص ۱۰۶ – ۱۰۷ و ۱۳۹٫

 

 

[۳۵] . همان، ص ۱۰۶٫

 

 

[۳۶] . براي آگاهي بيشتر بحث مفصل اين گفتار را در كتاب «نگرشي عرفاني، فلسفي و كلامي به شخصيت و قيام امام حسين (ع)، ص ۱۰۶ – ۱۴۲» ببينيد.

 

 

[۳۷] رضواني، علي اصغر، پاسخ به شبهات واقعۀ عاشورا، ص ۳۵٫

 

 

[۳۸] همان، ص ۳۱۹٫

 

 

[۳۹] المجمع العالمي لاهل البيت (ع)، اعلام الهداية، امام حسين (ع)، ص ۱۴۷٫

 

 

[۴۰] گفته اند: امام (ع) ۴ امير لشكر انتخاب كرد كه معاويه همۀ آنها را با پرداخت رشوه به سوي خود كشاند. رضواني، علي اصغر، پاسخ به شبهات واقعۀ عاشورا ، ص ۳۱۶٫

 

 

[۴۱] وقوع سه جنگ ـ جمل، صفين و نهروان ـ در زمان امام علي (ع)، حالت بدبيني و خستگي نسبت به جنگ را  در بين ياران امام حسن (ع) موجب شده بود.

 

 

[۴۲] المجمع العالمي لاهل البيت (ع)، اعلام الهداية، امام حسين (ع)، ص ۱۴۷٫

 

 

[۴۳] مطهري، مرتضي، سيري در سيرۀ ائمۀ اطهار (ع)، ص ۷۷٫

 

 

[۴۴] همان، ص ۹۶٫

 

 

[۴۵] امام حسن (ع) در آخرين خطبه هاي كه انجام دادند از مردم دربارۀ ادامۀ جنگ نظر خواهي كردند. آنان از هر طرف فرياد زدند كه ما زندگي و بقا را مي خواهيم ،پس صلح نامه را امضا كن. رضواني، علي اصغر، پاسخ به شبهات واقعۀ عاشورا، ص ۳۱۶٫

 

 

[۴۶] سيري در سيرۀ ائمۀ اطهار (ع)، ص ۸۱٫

 

 

[۴۷]. البرقي، محاسن، ج ۲، ص ۶۰۱٫

 

 

[۴۸]. كليني، كافي، ج ۶، ص ۵۶، ح ۵ و ۴

 

 

[۴۹]. نعمان بن محمد تميمى مغربى، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۲۵۷، ح۹۸۰، دار المعارف مصر، ۱۳۸۵ هـ ق.

 

 

[۵۰]. نك: ابوطالب مكي، قوت‏القلوب.

 

 

[۵۱]. مسعودي، مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۰٫

 

 

[۵۲]. حياة الامام الحسن(ع)، ج۲، ص۴۶۳ ـ ۴۶۹ و ص۴۵۷ .

 

 

[۵۳]. سنن ابي‏داود، ج۲، ص۶۳۲، ح ۲۱۷۸٫

 

 

[۵۴]. حر عاملي، وسائل ‏الشيعة، ج ۱۵، ص ۲۶۸؛ طبرسى، رضى الدين حسن بن فضل، مكارم‏الاخلاق، ص ۱۹۷، انتشارات شريف رضى قم، ۱۴۱۲ هـ ق..، تزوّجوا و لا تطلقوا فان الطلاق يهتزّ منه العرش.

 

 

[۵۵]. وسائل‏الشيعة، ج ۱۵، ص ۲۶۷، ح ۳، ان اللّه‏ عز و جل يبغض كل مطلاق و ذوّاق.

 

 

[۵۶]. فرايد السمطين، ج۲، ص ۶۸ ؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج ۱۶، ص۶۰٫

 

 

[۵۷]. بحارالانوار، ج۴۳، ص ۳۹۹، اني لأستحيي من ربي ان القاه و لم امش الي بيته» فمشي عشرين مرة من المدينة علي رجليه.

 

 

[۵۸]. برگرفته از مقاله : تأملى در احاديث كثرت طلاق، مهدى مهريزى، مجله پيام زن، تير۷۷، شماره۷۶، با اندكي تغييرات،


دسته ها : امام حسن
1390/8/20 10
X