و القاب
اسم شريف آن حضرت، موسي پسر جعفر، پسر محمد باقر، پسر علي (زين العابدين)، پسر حسين، پسر علي، پسر ابوطالب (ع) است.[۱]
امام (ع) در تاريخ يكشنبه هفتم صفر سال ۱۲۸ هجري در روستاي”ابواء” بين مكه و مدينه به دنيا آمد.
مادر امام (ع) حميده اندلسي است. در كتاب اعلام الوري نقل شده مادر آن حضرت، حميدۀ بربريه يا حميدۀ مصفّاه است، ولي در كتاب مناقب، حميدۀ مصفّاه دختر صاعد بربري با كنيۀ “لؤلؤ” مادر موسي بن جعفر (ع) ذكر شده است.[۲]
عبدصالح، كاظم، صابر و امين از القاب آن حضرت است.
شيخ مفيد مي گويد: ابا ابراهيم، ابالحسن و ابا علي از كنيه هاي حضرت است. برخي نيز، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ثاني، ابوابراهيم، ابوعلي و ابواسماعيل را به عنوان كنيه هاي حضرتش ذكر مي كنند.[۳]
والدين
(در حال تكميل است)
فرزندان
پسران امام (ع)
امام كاظم (ع) ۲۳ فرزند پسر داشت[۴] به نام هاي:
ابراهيم اصغر مرتضي (معروف به مجاب)، محمد عابد، عبدالله، عباس، اسماعيل، جعفر خواري (بر اساس گفته ابن شَدقَم، جعفر اكبر)، اسحاق، حمزه، عبدالرحمن، عقيل، قاسم، يحيي، داوود، سليمان، احمد، فضل، حسن، حسين، زيدنار، عبيدالله، ابراهيم اكبر، هارون و عمر (بنابر نقل ابن شدقم در كتاب تحفه).
دختران امام (ع)
فاطمۀ كبري، فاطمۀ صغري، رقيه، حكيمه، ام ابيها، رقيۀ صغري، كلثوم، ام جعفر، لبابه، زينب، خديجه، عليّه، آمنه، حسنه، بريهه، ام سلمه، ميمونه، ام كلثوم، البته برخي، اسامي ديگري را به اين اسامي اضافه كرده اند.[۵]
امامت امام كاظم (ع)
در نزد شيعۀ دوازده امامي معروف و مسلّم است كه يكي از راه هاي تشخيص و اثبات امامت هر امامي، تصريح امام پيشين، هم چنين سؤال ها و امتحاناتي كه انسان هاي عادي از عهدۀ آن بر نمي آيند، است. خوشبختانه دربارۀ امامت موسي بن جعفر (ع) نصوص و روايات فراواني وجود دارد كه امامت آن حضرت را اثبات مي كند.
ابن صباغ مالكي مي گويد: عبدالاعلي از فيض بن مختار نقل مي كند كه خدمت امام صادق (ع) عرض كردم: دست مرا بگير و از آتش جهنم نجاتم بده و بفرما امام بعد از شما كيست؟ در اين هنگام موسي بن جعفر (ع) وارد شد در حالي كه هنوز نوجوان بود. امام صادق (ع) فرمود: اين (اشاره به موسي بن جعفر) امام شما است، پس به او بگرويد.[۶]
شيخ مفيد در اين باره مي گويد: موسي بن جعفر (ع) امام بعد از پدر بزرگوارش است و مقدم بر تمام فرزندان امام صادق (ع) است؛ زيرا:
۱٫ تمام فضايل و خوبي ها در او جمع است.
۲٫ نصوص صحيح و معتبر با صراحت دربارۀ او وارد شده است.
۳٫ پدر بزرگوارش صراحتاً فرمود به اين كه او وليعهد و امام بعد از من است.[۷]
علم امام (ع)
دربارۀ گسترۀ علم امام (ع) در علوم مختلف و فضايل اخلاقي و معنوي آن حضرت، روايات فراواني وجود دارد. چگونه آن حضرت جامع علوم مختلف و داراي كمالات و فضايل اخلاقي و معنوي نباشد، در حالي كه در خانۀ نبوت، معدن رسالت و مهبط ملائكه پرورش يافته است.
روايات در اين زمينه فراوان است، در اين جا تنها به يك نمونه از آنها اشاره مي كنيم:
۱٫ ابوحنيفه مي گويد: در زمان امام صادق (ع) به حج رفته بودم، زماني كه وارد مدينه شدم، به منزل آن حضرت رفتم. در دهليز (دم در) به انتظار نشستم تا حضرت اجازۀ ورود دهد، در اين هنگام پسر بچه اي از منزل خارج شد، از او پرسيدم دستشويي كجاست؟ گفت صبر كن، سپس به ديوار تكيه داد و نشست و گفت: “بپرهيز از اين كه در كنار جوي آب، زير درختان ميوه، حياط مساجد، در مسير راه ها، ادرار و قضاي حاجت كني. برو پشت ديوار، از پشت به قبله و رو به قبله نشستن بپرهيز…”.
ابوحنيفه مي گويد: از شنيدن اين سخنان از اين بچه به تعجب آمدم، از او پرسيدم نامت چيست؟ گفت: من موسي بن جعفر (ع) هستم. از او پرسيدم اي جوان گناه و معصيت چيست؟
در جواب گفت: براي گناه و معصيت سه حالت تصور مي شود:
۱٫ اين كه گناه از طرف خداوند باشد، نه از جانب بنده، در اين صورت سزاوار نيست كه خداوند بنده را عذاب كند به چيزي كه مرتكب نشده است.
۲٫ اين كه گناه از طرف خدا و بنده مشتركاً باشد، در اين صورت هم سزاوار نيست كه شريك قوي تر نسبت به شريك ضعيف ظلم كند.
۳٫ اين كه گناه از سوي بنده باشد كه درست اين است. در اين صورت اگر خداوند بر بنده ببخشايد، نشانۀ جود و كرم اوست و اگر عقاب كند، به سبب گناه عبد و نافرماني بنده است.
ابو حنيفه مي گويد: با شنيدن اين سخنان از اين پسر بچه (موسي بن جعفر)، جوابم را دريافت كردم و از ديدن امام صادق (ع) منصرف شدم .
ابن شهر آشوب در كتاب مناقب، قسمت پاياني حديث را اين گونه نقل مي كند: زماني كه اين سخنان را از او (موسي بن جعفر) شنيدم، او در نظرم بزرگ شد و به دلم نشست و اين آيه را خواند: “ذرية بعضها من بعض”.[۸]
علما در فنون مختلف علم و دانش از آن حضرت فراوان روايت كرده اند كه متون ديني ما مملو از اين علوم است.[۹]
كرامات و معجزات امام كاظم (ع)
(در حال تكميل است)
سيرۀ امام كاظم (ع)
(در حال تكميل است)
سخنان و رهنمودهاي امام كاظم (ع)
(در حال تكميل است)
سيره عملي امام كاظم(ع)
(در حال تكميل است)
اخلاق و عبادت امام موسي بن جعفر (ع)
روشن است كسي كه در خانۀ نبوت، معدن رسالت و مهبط ملائكه پرورش يافته است طبعاً داراي كمالات و فضايل اخلاقي و معنوي باشد.
رواياتي كه در اين زمينه به ما رسيده فراوان است. در اين جا به دو نمونه از آنها اشاره مي كنيم:
۱٫ ابوالفرج اصفهاني مي گويد: يحيي بن حسن برايم نقل كرد: موسي بن جعفر (ع) اين گونه بود كه اگر به آن حضرت خبر مي رسيد كه مردي با آن حضرت خوب نيست و پشت سرش بد گويي مي كند، برايش كيسه اي پر از دينار مي فرستاد و كيسه اش بين دويست تا سيصد دينار در آن وجود داشت، اين كار حضرت ضرب المثل شده بود.
همو مي گويد: يكي از نوه هاي خيلفۀ دوم هنگامي كه موسي بن جعفر (ع) را مي ديد، شروع مي كرد به دشنام دادن حضرت علي (ع) و بدرفتاري با موسي بن جعفر (ع)، بعضي از شيعيانش به حضرت گفتند: اجازه بده تا او را بكشيم، امام (ع) فرمود: نه. روزي حضرت در حالي كه بر مركب سوار بود، وارد مزرعۀ اين شخص شد، آن شخص صدا زد، زراعت و محصول مرا از بين بردي! حضرت به او اعتنايي نكرد، هم چنان مي رفت تا اين كه به نزديك او رسيد، پياده شد، در كنارش نشست و شروع كرد با او به صحبت و شوخي كردن و گفت: غرامت محصولت چقدر است؟ آن مرد گفت: صد درهم، امام فرمود: چقدر سود آن مي شود؟ گفت: نمي دانم، حضرت (ع) فرمود: من پرسيدم چقدر حدس مي زني؟ گفت: صد درهم ديگر، امام (ع) سيصد درهم به او داد. پس آن شخص از جا برخاست و سر حضرت را بوسيد.از اين به بعد هر وقت امام وارد مسجد مي شد، آن مرد از جايش بلند مي شد، بر حضرت سلام مي داد و مي گفت: “الله اعلم حيث يجعل رسالته”. امام (ع) به شيعيانش كه خواهان كشتن آن شخص بودند، فرمود: كدام يك از اين دو كار بهتر بود، آن كه شما مي خواستيد، يا اين كاري كه من انجام دادم؟![۱۰]
۲٫ امام موسي بن جعفر (ع) در انجام عبادات مستحبي و نافلۀ شب به گونه اي بود كه نافلۀ شب را به نماز صبح متصل مي كرد. پس از نماز صبح تعقيباتش تا طلوع صبح به درازا مي كشيد، در حال سجده و دعا بود تا نزديك طلوع خورشيد.
حضرت فروان اين دعا را مي خواند: “اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ “.
يكي از دعاهايش اين بود: “عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ”.
از ترس خداوند چنان گريه مي كرد كه ريش مباركش از اشك خيس مي شد.
امام (ع) در انجام صلۀ رحم سرآمد بود. شب ها از فقراي مدينه سركشي مي كرد، براي آنان پول، نان و خرما مي برد، در حالي كه مردم متوجه حضرتش نمي شدند و نمي دانستند اين پول و غذا از طرف موسي بن جعفر است.[۱۱]
اصحاب و شاگردان امام كاظم (ع)
(در حال تكميل است)
خلفاي زمان موسي بن جعفر (ع)
شروع امامت و ولايت امام كاظم (ع) هم زمان با استقرار و ثبات خلافت عباسي ها بود. امام (ع) در برهه اي به امامت رسيد كه ظالم ترين و جبارترين حكام بر مسند حكومت بودند. دولت و حكومت آنها از نظر داخلي در آرامش بود و هيچ مخالفت و درگيري داخلي وجود نداشت. اين ثبات و آرامش باعث شد تا حاكمان و زمام داران بتوانند به راحتي بر مخالفان خود تسلّط پيدا كنند و اعمال، رفتار و حركات آنان را زير نظر داشته باشند.
تعدادي از حكام و سلاطين ظالم و ستمگر عباسي دورۀ امام كاظم (ع) عبارت اند از:
۱٫ منصور دوانقي: وي دومين حاكم دولت عباسي بعد از برادرش ابوالعباس سفاح است. وي به بخل و حسادت معروف بود و به همين جهت لقب دوانقي به وي دادند. اشتهار به خيانت، خباثت، خلف وعده و بي وفايي از ديگر ويژگي هاي بارز وي بود.
۲٫ مهدي عباسي: تمايل بيش از حد به لهو و لعب، زن و … از معروف ترين خصايص اين خليفۀ عباسي بود. شدت علاقۀ وي به اين گونه مسائل باعث شد كه پسرش ابراهيم رئيس آواز خوان ها و خواننده ها و دخترش عليّه جزو گروه خواننده ها، نوازنده ها و رقاص هاي بغداد شود.
اين قبيل رذايل اخلاقي از او و خانواده اش چنان معروف بود كه شاعر معروف عرب، “دعبل خزاعي” در يكي از سروده هايش در مقايسۀ بين عباسيان و علوي ها چنين بگويد:
عليّه از شما بود، يا از بني هاشم رئيس خواننده ابراهيم از شما بود يا از آنها[۱۲]
۳٫ هادي عباسي: وي در سن ۲۵ سالگي به حكومت رسيد، در حالي كه مخالف سرسخت و دشمن اهل بيت (ع) و حاكم شرور بود. چنان كه شرارت از سر و رويش مي باريد. زندگي اش سراسر غرور و تكبر و ناپختگي و بي تجربگي جواني بود. دورۀ حكومت او از دوران هاي سخت اهل بيت (ع) و شيعيان بود.
مسعودي مورخ مشهور در كتاب مروج الذهب دربارۀ هادي عباسي مي گويد: … قسي القلب، بد اخلاق و زشت خوي بود. شروع قيام ها و نهضت ها به رهبري بني هاشم و علوي ها در زمان خلافت هادي عباسي بود. واقعۀ “فخ” به رهبري حسين بن علي يكي از قيام هاي معروف آن دوره است. اين نهضت مورد تأييد امام كاظم (ع) بود به گونه اي كه امام (ع) رهبري اين قيام (حسين بن علي) را به شهادت بشارت داد و او را توصيه به تقويت، مقاوت و صبر كرد.
آن حضرت به وي چنين مي گويد: “تو كشته مي شوي، خوب جنگ كن، قوم و لشكري كه در مقابل تو است، از فاسقان هستند…”. بديهي است اين موضع امام (ع) در قبال نهضت آنها نشانۀ مشروعيت آن است.
۴٫ هارون الرشيد: وي در ثروت اندوزي، اسراف، داشتن حرم سرا، زنان آوازه خوان و رقاص معروف بود. نسبت به ائمه و سادات بني هاشم نهايت خصومت و دشمني را روا مي داشت و در از بين بردن آنها تلاش مي كرد. زنداني نمودن موسي بن جعفر (ع) بارها و بارها و شهادت آن حضرت در زندان به دست مأمور هارون، سندي بن شاهك نمونه اي از اين دشمني ها است.[۱۳]
موضع گيري امام (ع) در مقابل هارون الرشيد
با آن كه هارون مشهور به زورگويي، جبّاريت، قساوت قلب و دشمني، به ويژه با علوي ها بود، در عين حال در تاريخ شاهد هستيم كه امام (ع) هيچ اهميتي براي هارون قايل نبود و هيچ ترس و هراسي از وي نداشت و در مقابل هارون در نهايت عزت و شجاعت مي ايستاد و در راستاي مسئوليتش كوچك ترين عقب نشيني و ضعفي از خود نشان نمي داد. و تاريخ نيز شاهد اين مدعا است. در اين جا به نمونه هايي از اين برخورد امام (ع) در مقابل هارون الرشيد مي پردازيم:
۱٫ هارون الرشيد و تظاهر انتساب به پيامبر (ص)
خطيب بغدادي در كتاب تاريخ خود نقل مي كند: هارون در سفر حج بر سر قبر پيامبر (ص) براي زيارت حاضر شد، در حالي كه قريش اطرافش جمع بودند. امام (ع) نيز در آن جا حضور داشت. زماني كه هارون به قبر پيامبر (ص) رسيد گفت: سلام بر تو اي رسول خدا و اي پسر عمو.
گفتن “پسر عمو” براي اين بود كه با اين انتساب نسبت به ديگران فخر بفروشد.
در اين هنگام موسي بن جعفر (ع) خطاب به رسول خدا (ص) فرمود: سلام بر تو اي پدر، هارون با شنيدن اين حرف، رنگ چهره اش تغيير كرد و گفت! اي ابالحسن فخر و افتخار حقيقي و واقعي اين است.[۱۴]
۲٫ ترسيم حد و مرز “فدك” از جانب امام (ع)
زمخشري مي گويد: هارون الرشيد به امام موسي بن جعفر (ع) عرض كرد: يا ابالحسن حد و مرز فدك را مشخص كن تا آن را به شما برگردانم. حضرت از اين كار ابا كرد، تا اين كه هارون اصرار ورزيد، آن گاه امام (ع) فرمود: من حد و مرز واقعي آن را مشخص مي كنم. اگر اين كار را بكنم تو آن را برنمي گرداني! هارون گفت: مگر حدود آن كجا است! به حق جدت مشخص كن. پس امام (ع) فرمود: مرز اوّلش تا عدن است. در اين هنگام رنگ هارون تغيير كرد، گفت: ادامه بده فرمود: مرز دومش سمرقند است، با شنيدن اين حرف چهره اش تاريك شد. فرمود: مرز سومش آفريقا است، رنگش سياه شد، گفت: ادامه بده. امام فرمود: مرز چهارمش تا خزر و ارمنستان است. اين جا بود كه هارون گفت: بفرما جاي من بنشين! بنابراين چيزي براي ما باقي نمي ماند! امام (ع) فرمود: به تو گفتم اگر حد فدك را مشخص كنم، تو آن را به ما باز پس نمي دهي.[۱۵] از اين جا بود كه هارون تصميم به قتل حضرت گرفت.
۳٫ اثبات نسبت با رسول اكرم (ص)
نقل كرده اند روزي هارون الرشيد از امام كاظم (ع) پرسيد: چگونه شما مي گوييد فرزندان رسول الله (ص) هستيد، در حالي كه فرزندان علي (ع) هستيد. همانا مرد از طرف پدر منسوب به جد مي شود، نه از طرف مادر.
امام (ع) در جواب، اين آيۀ مباركه را قرائت فرمود! “وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحينَ “. و از فرزندان او، داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون را (هدايت كردم)، اين گونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم* همچنين زكريا و يحيي و عيسي و الياس را، همه از صالحان بودند”.[۱۶] در حالي كه براي حضرت عيسي پدري نيست، همانا وي از طرف مادر به انبيا منتسب شد. اين گونه ما ملحق به فرزندان پيامبر (ص) مي شويم از طرف مادرمان حضرت زهرا (س).
همچنين خداي متعال فرمود: “هر گاه بعد از علم و دانش كه (دربارۀ مسيح) به تو رسيده، (باز) كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو! «بياييد فرزندان و زنان و خودمان را به مباهله بخوانيم و نفرين خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».[۱۷]
پيامبر (ص) هنگام مباهلۀ با نصاري هيچ كس را دعوت نكرد، مگر علي، فاطمه و حسن و حسين (ع) پس حسنين فرزندان پيامبر(ص) هستند.[۱۸]
شهادت امام كاظم
امام (ع) در سال ۱۸۳ بنابر قول مشهور يا ۱۸۱، ۱۸۶، ۱۸۸ هجري در زندان هارون الرشيد، مسموم و به شهادت رسيد و در ضلع غربي بغداد در مقبرۀ معروف به مقابر قريش به خاك سپرده شد. البته هم اكنون نام آن مكان؛ شهر كاظمين است.
شيخ مفيد (ره) مي گويد: اين مقبره در گذشته محل دفن بني هاشم و سران قبايل و اشراف بود.
--------------------------------------------------------------------------------
[۱]. امين، سيد محسن، و في رحاب ائمة اهل البيت (ع)، ص ۸۰٫
[۲]. همان.
[۳] .نك: شيخ مفيد، ارشاد؛ ابن شهر آشوب، مناقب؛ ابن طلحة، مطالب السؤول.
[۴]. غير از امام علي بن موسى الرضا (ع).
[۵] نك: الموسوي، سيد حسين ابو سعيدة، المشجر الوافي، ج ۱، ص ۶۵ و ۶۶، دار المحجة البيضاء..
[۶]. الفصول المهمّة، ص ۲۳۱٫
[۷]. براي اطلاع از نصوصي كه دربارۀ امامت موسي بن جعفر آمده نك: كافي، ج ۱، ص ۳۰۷ – ۳۱۱؛ اثبات الهداة، ص ۳، ص ۱۵۶ – ۱۷۰، كه (اثبات الهداة)، حدود ۶۰ حديث دال بر امامت آن حضرت نقل كرده است.
[۸]. تحف العقول، ص ۳۰۳؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۱۴٫
[۹]. مقاتل الطالبيين، ص ۴۹۹ و ۵۰۰؛ تاريخ بغداد، ص ۲۸٫
[۱۰]. مفيد، ارشاد، ص ۲۹۶٫
[۱۱]. نك: ارشاد، ص ۲۹۸؛ كافي، ج۱، ص ۱۳ – ۲۰؛ تحف العقول، ص ۲۸۳٫
[۱۲]. ديوان دعبل خزاعي.
[۱۳]. براي اطلاع بيشتر رجوع شود به: سيوطي، تاريخ الخلفاء؛ مسعودي، مروج الذهب؛ شيخ مفيد، ارشاد.
[۱۴]. وفيات الأعيان، ج ۵، ص ۹٫
[۱۵]. ربيع الأبرار، ج ۱، ص ۳۱۵٫
[۱۶]. انعام، ۸۴٫
[۱۷]. آل عمران، ۶۱٫
[۱۸]. الفصول المهمّة، ص ۲۳۸؛ آيات أنعام، ۸۴ و ۸۵؛ آل عمران،