اگر بدن اخروي، به تصريح قرآن كريم، همين بدن دنيوي است، اجزائي از بدن انسان كه پس از مرگ به بدن ساير انسانها يا جانوران منتقل مي شود چه وضعي دارد؟ و اگر بدن اخروي همين بدن دنيوي است و با توجه به اينكه در طول عمر انسان چند بار همه سلولهاي بدنش عوض مي شود، كدام يك اجزاي بدن خواهد بود؟
براي پاسخ به اين سوال ابتدا بايد درك خود را از معاد جسماني و بدن اخروي تصحيح كنيم. اگر تلقي ما اين باشد كه بدن اخروي همين بدني است كه در حال حاضر بدون هيچ تفاوتي داريم، نه تنها اشكال فوق، بلكه ده ها اشكال ديگر نيز پيش مي آيد: مثلاً اگر انسان در بيست سالگي مرتكب گناهي شود و در پنجاه سالگي مرتب گناهي ديگر، آن وقت، كدام بدن بايد در جهنم عذاب شود؟ بدن بيست سالگي يا پنجاه سالگي؟ هر كدام كه باشد، خلاف عدل است، زيرا سلول هاي بدن در بيست سالگي هيچ مشاركتي در گناه پنجاه سالگي نداشته اند و بالعكس. مگر اينكه بگوئيم هر يك از ما به تعداد تمام لحظات عمر، بدن خواهيم داشت و مثلاً در آخرت هر انساني صاحب هزاران بدن خواهد بود.
بايد گفت كه اين تلقي، خلاف تلقي قرآني نيز هست. علامه طباطبايي ذيل آيه شريفه «أوليس الذي خلق السموات و الارض بقادر علي ان يخلق مثلهم بلي و هوالخلاق العليم» آيا كسي كه آسمان ها و زمين را آفريد نمي تواند مثل آن ها را خلق كند؟ بله مي تواند و او آفريننده داناست.
توضيح داده است كه قرآن كريم نفرموده است كه "عين آن ها" را برمي گردانيم، بلكه فرموده: "مثل آنها" را خلق مي كنيم، يعني بدن ما در آخرت، مثل و مانند بدن دنيوي ماست، نه اينكه عين آن باشد و اصلاً عينيت محال است، زيرا عينيت، فقط از حيث مواد تشكيل دهنده نيست، بلكه در عينيت، بايد زمان و مكان و ساير شرايط شيء نيز "عين" هم باشد و پيداست كه اين امور در آخرت جائي ندارند.
البته سخن بالا بدين معنا نيست كه خود شخص در قيامت حاضر نمي شود، خير، به تعبير قرآن كريم: «قل يحييها الذي انشاها اول مرة»، يعني خداوند همان انساني را كه اول بار آفريده بود، همان را زنده مي كند، اما نكته ي مهم در اين است كه "شخص" انسان و "من" واقعي هر كسي، نفس اوست، نه بدن مادي او، و بقاي هر شخص هم به بقاي نفس اوست، نه به بقاي جسم او.
ما در آخرت، مثل و مانند بدن دنيوي ماست، نه اينكه عين آن باشد و اصلاً عينيت محال است، زيرا عينيت، فقط از حيث مواد تشكيل دهنده نيست، بلكه در عينيت، بايد زمان و مكان و ساير شرايط شيء نيز "عين" هم باشد و پيداست كه اين امور در آخرت جائي ندارند
براي اثبات اين مطلب كه: "من" واقعي هر كس، نفس اوست نه بدن مادي اش مي توان دو دليل ساده آورد:
1-امروزه در پزشكي مي توانند تك تك اعضاي بدن انسان را با بدن شخص ديگري جايگزين سازند و كليه، قلب و ... را پيوند بزنند. ولي هيچ وقت كسي كه اين اعضايش عوض شده، خودش را همان شخص متوفي نمي داند. يا اين كه بعضي افراد بر اثر حوادثي، دست يا پا يا اندام هاي ديگر خود را از دست مي دهند، اگر "من" واقعي هر كس، بدن مادي اش بود، انساني كه برخي از اعضايش را از دست داده است، بايد "من" خود را كوچك تر و ناقص تر از وقتي بداند كه آن اعضا را از دست نداده بود، اما هيچ كس چنين نيست.
2-وقتي كسي جرمي مرتكب مي شود و بعد از بيست سال به چنگ عدالت مي افتد، امكان دارد هر دليلي براي فرار از عدالت بياورد اما مسلماً نخواهد گفت كه "چون سلول هاي بدن حداكثر در هر هفت سال يك بار به طور كامل عوض شوند، پس من همان شخص بيست سال قبل نيستم، و اگر هم بگويد، همه او را ديوانه مي پندارند. يا از آن ساده تر، هر يك از ما، "من" خود را همان كسي مي دانيم كه سال ها قبل بوده است و اين تغيير و تحولات در اندام ها و مرگ سلول ها و زاده شدن سلولهاي جديد را موجب اين نمي دانيم كه "من، من نباشم".
از آنجا كه پذيرفتيم كه منِ ما "بدن مادي" ما نيست و بر اساس آيات قرآن كريم، ديديم كه بدن اخروي دقيقاً خود همين بدن كنوني مادي نيست. پس اين بدن چيست و بر چه اساسي ساخته مي شود؟
مي توان گفت بهترين بيان فلسفي كه تاكنون از اين مسئله ارائه شده نظريه ي ملاصدرا است/ مطابق آن، نفس، پس از اين كه از مرتبه ي عالم ماده و طبيعت صعود كرد، به مرتبه اي مي رسد كه مي تواند جسمي براي خود ايجاد كند و اين جسم مثل و مانند جسم دنيوي اوست، به نحوي كه هر كس آن را ببيند، بلافاصله مي شناسد و تشخيص مي دهد و اگر كسي اين حقيقت را درك كند، مي فهمد كه جسم ما، در آخرت، از اجزاي عنصري دنيايي كه به تعبير صريح قرآن كريم نابود و بساطش جمع شده است، نيست.