پاسخ آيت الله جوادي آملي به يك سؤال
آيا امام حسين با علم به شهادت به كربلا رفت؟
انحراف در حكومت اسلامي به جايي رسيده بود كه اگر قيام عارفانه آن حضرت و ياران باوفايش نبود، اسلام به پايان رسيده بود: «و علي الإسلام السّلام إذ قد بليت الأمّة براع مثل يزيد» و اين انحراف، جز با شهادت امام حسين(عليه السلام) قابل اصلاح نبود...امام معصوم(عليه السلام) به جزئيات آنچه بر سر او خواهد آمد، آگاهي دارد و اين آگاهي را از صحيفه اي كه در اختيار او قرار مي گيرد، كسب مي كند و آنگاه كه مأموريت هاي ذكر شده در آن صحيفه به پايان مي رسد، مي فهمد كه عمر او نيز به پايان رسيده است: «… إن لكلّ واحدٍ منّا صحيفة فيها ما يحتاج إليه أن يعمل به في مدّته فإذا انقضي مافيها ممّا أُمر به عرف أنّ أجله قد حضر… »
حضرت آيت الله جوادي آملي به پرسشي در خصوص اين كه؛ اگر امام حسين(ع) علم به شهادت خود داشتند، چرا به كربلا رفتند؟ و اگر علم نداشتند، پس رواياتي كه دلالت بر علم ائمه(ع) دارد را چگونه بايد توجيه كرد؟ پاسخ گفتند.
پاسخ حضرت آيت الله جوادي آملي در خصوص علم امام حسين(ع) به شهادت آن حضرت در كربلا به شرح ذيل است.
پاسخ: الف: گاهي شرايط به گونه اي است كه آدمي، بناچار براي رسيدن به مقصد و مقصود خويش، هر كاري انجام مي دهد؛ حتي اگر بداند به مرگ او مي انجامد. رزمندگان اسلام كه در دوران دفاع مقدس، براي عبور از ميدان مين، بر هم سبقت مي گرفتند، مي دانستند سرانجام داوطلب شدن و سبقت گرفتن براي رفتن به ميدان مين، شهادت آنان است، ليكن چون مي دانستند براي دفاع از نظام اسلامي، چاره اي جز اين نيست، پا در اين ميدان بي بازگشت مي گذاشتند.
حركت امام حسين(عليه السلام) به سوي كربلا نيز از اين قبيل بود؛ زيرا انحراف در حكومت اسلامي به جايي رسيده بود كه اگر قيام عارفانه آن حضرت و ياران باوفايش نبود، اسلام به پايان رسيده بود: «و علي الإسلام السّلام إذ قد بليت الأمّة براع مثل يزيد» و اين انحراف، جز با شهادت امام حسين(عليه السلام) قابل اصلاح نبود.
* انواع علم ائمه اطهار(ع)
ب: پيغمبراكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائمه اطهار(عليهم السلام) از دو علم برخوردارند: علومي كه از راههاي عادي به دست مي آيد و علومي كه از راههاي غير عادي و غير متعارف به دست مي آيد. با توجه به اينكه دنيا نشئه تكليف است و آن پيشوايان نور نيز همانند ساير مردم، مكلّف به تكاليف الهي بودند، مكلّف به استفاده از علوم غير عادي نبودند و تنها بايد طبق علم عادي رفتار مي كردند. البته در مواردي كه خداوند به آنها اجازه مي داد، از علوم غير عادي براي اعجاز و اثبات حق بودن دعوت يا دعوا استفاده مي كردند. پس استفاده از علوم غير عادي به اذن خاص الهي بستگي داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نوراني در تمام ابعاد علمي و عملي، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهي بود، هرگز در استفاده از علوم غير عادي، از امر خداوند سرپيچي نمي كردند. حتي در قضا نيز مأمور بودند كه به علم عادي عمل كنند. به همين سبب، پيغمبراكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود:
هرگز به قضاي من مغرور نشويد و نگوييد چون پيغمبر در اين نزاع به نفع ما داوري كرد، پس حق با ماست؛ زيرا من نيز در بين شما با شهادت و قسم حكم مي كنم؛ درحالي كه برخي از شما در اقامه دليلِ مَحكمه پسند، قوي تر و خوش بيان تر از طرف مقابل خود است. پس هر كسي كه من به نفع او حكم كردم، ولي حق با طرف مقابل بود، بداند كه قضاي من چيزي را تغيير نمي دهد، بلكه او قطعه اي آتش را به خانه خود خواهد برد: «إنما أقضي بينكم بالبيّنات و الأيمان و بعضكم ألحن بحجته من بعض، فأيّما رجل قطعتُ له من مال أخيه شيئاً فإنما قطعتُ له به قطعة من النار». [1]
بنابراين، آگاهي ائمه(عليهم السلام) از سرنوشت غيبي خودشان تكليف آور نبود. از اين جهت از آن علم استفاده نمي كردند؛ مگر در مواردي خاص كه از سوي خداوند متعال مأمور استفاده از آن مي شدند؛ وگرنه معيار تكليف، علم عادي بود، نه علم غير عادي. از اين رو، اگر از راههاي عادي، به نقشه دشمن پي مي بردند و شرايطشان همانند شرايط امام حسين(عليه السلام) نمي بود، حتماً براي خنثي كردن آن، اقدام مي كردند. [2]
ج. ابو بصير از امام(صلّي الله عليه وآله وسلّم)ادق(عليه السلام) نقل كرده است:
هر امامي كه نداند به چه مصيبتي گرفتار خواهد شد و چه بر سر او خواهد آمد، چنين كسي، اساساً حجّت خدا بر خلق او نيست: «أيّ إمام لا يعلم ما يصيبه و إلي ما يصير فليس ذلك بحجة لله علي خلقه». [3]
در برخي روايات آمده است:
امام معصوم(عليه السلام) به جزئيات آنچه بر سر او خواهد آمد، آگاهي دارد و اين آگاهي را از صحيفه اي كه در اختيار او قرار مي گيرد، كسب مي كند و آنگاه كه مأموريت هاي ذكر شده در آن صحيفه به پايان مي رسد، مي فهمد كه عمر او نيز به پايان رسيده است: «… إن لكلّ واحدٍ منّا صحيفة فيها ما يحتاج إليه أن يعمل به في مدّته فإذا انقضي مافيها ممّا أُمر به عرف أنّ أجله قد حضر… ». [4]
ماموريت هاي خداوند به اهل بيت قبل از وفات پيامبر
از امام صادق(عليه السلام) رسيده است:
قبل از وفات رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) خداي عزّ و جلّ كتابي را كه با مهرهايي از طلا مهر شده بود، بر آن حضرت نازل كرد و گفت: اي محمد! اين وصيّت تو به نجباي از اهل بيت توست. پيغمبراكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از جبرئيل پرسيد: نجباي من چه كساني هستند؟ جبرئيل گفت: علي بن بي طالب و فرزندان او(عليهم السلام). پيغمبراكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) آن كتاب را به اميرمؤمنان(عليه السلام) داد و به او فرمود يك مهر آن را باز كند و به آنچه در آن است، عمل كند. اميرمؤمنان(عليه السلام) چنين كرد و سپس آن را به فرزند خود، امام حسن(عليه السلام) داد. او نيز با گشودن مُهري به محتواي آنچه در آن بود، عمل كرد. آنگاه آن را به امام حسين(عليه السلام) داد. او نيز با گشودن مهر مربوط به خود، ديد كه در آن آمده است: همراه با گروه خود، براي شهيد شدن خارج شو كه بدون تو شهادت نصيب آنان نخواهد شد و جانت را به خدا بفروش. او نيز چنين كرد و آنگاه كتاب را به علي بن الحسين(عليهماالسلام) داد.
آن حضرت باگشودن مهر مربوط به خود، ديد كه در آن نوشته شده: سكوت اختيار كن، در منزل خود بنشين و به عبادت پروردگارت بپرداز تا مرگت فرا رسد. او نيز چنين كرد و آنگاه كتاب را به فرزند خود محمدبن علي(عليهماالسلام) سپرد. آن حضرت با گشودن مهر مربوط به خود، اين گونه مأموريت پيدا كرد: به مردم حديث بگو و فتوا بده و از كسي جز خداي عزّوجلّ نترس؛ زيرا كسي توان آسيب رساندن به تو را ندارد. او نيز چنين كرد و سرانجام كار خود را به فرزندش جعفر بن محمّد(عليهماالسلام) سپرد. او نيز با گشودن مهر مربوط به خود، اين گونه مأمور شد: به مردم حديث بگو، فتوا بده و علوم اهل بيت(عليهم السلام) را منتشر كن. پدران صالح خود را تصديق كن و از كسي جز خداي عزّ و جلّ هراسان مباش؛ زيرا تو در پناه و امان هستي. او نيز چنين كرد و آن را به فرزند خود، موسي بن جعفر(عليهماالسلام) سپرد. در اينجا امام(عليه السلام) بدون اينكه به شرح وظايف امام كاظم و ائمه بعدي(عليهم السلام) كه هنوز زمان امامتشان فرا نرسيده بود اشاره كند، فرمود: موسي بن جعفر(عليهماالسلام) آن را به امام بعد از خود مي سپارد و او نيز… تا آنكه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام كند. [5]
[1] تهذيب الأحكام، ج۶، ص۲۲۹، ح۵۵۲
[2] همچنين در اين باره ر.ك: ج۱ همين كتاب، ص۱۷۶
[3] كافي، ج۱، ص۲۵۸
[4] كافي، ج۱، ص۲۸۳، باب أن الأئمة(عليهم السلام) لم يفعلوا شيئاً و لا يفعلون إلاّ بعهد من الله عزّوجلّ و أمر منه لا يتجاوزونه.
[5] كافي، ج۱، ص