خداوند در قرآن در مورد داستان موسي (ع) و خضر (ع) مي فرمايد: پس به راه افتادند تا به كشتى سوار شدند. (خضر) كشتى را سوراخ كرد. (موسي)گفت: كشتى را سوراخ مىكنى تا مردمش را غرق سازى؟ كارى كه مىكنى كارى سخت بزرگ و زشت است. (خضر)گفت: آيا نگفتم كه هرگز تو با من صبر نتواني كرد. (موسي) گفت: مرا به آنچه فراموش كرده ام بازخواست مكن و كارم را بر من سخت نگير.[۱]
در مورد نسيان و فراموشي حضرت موسي(ع)، هنگام همراهي با بنده پرهيزگار خداوند كه بسياري از مفسّران، او را حضرت خضر(ع) دانسته اند، نظرات مختلفي ارائه شده، از جمله:
۱٫ اين اندازه از فراموشي از طبايع تمام انسان ها است و پيامبران نيز ممكن است در برخي موارد دچار آن شوند. اين نظريه خواه پذيرفته و خواه رد شود، منافاتي با عصمت پيامبران از گناهان نيست؛ چون چنين نسياني، يقيناً گناه به شمار نمي آيد.
۲٫ برخي انديشمندان نيز نسيان را در اين آيه، نه به معناي فراموشي، بلكه به معناي صرف نظر كردن تفسير كردند.[۲] در اين نظريه، موسي (ع) در واقع دچار فراموشي نشده بود، بلكه با حوادثي توجيه ناپذير روبرو گشت كه موضع گيري و يا توضيح خواستن در مورد آنها را مهمّ تر از وفاي به شرط اوليۀ خود با عبد صالح مي پنداشت و مي دانيم كه بر اساس آموزه هاي ديني هر گاه دو موضوع مهمّ و مهمّ تر در تعارض با هم قرار گيرند، اولويت با آن موضوعي خواهد بود كه اهميت بيشتري دارد.
شايان گفتن است كه در تمام مراحل همراهي اين دو مرد الاهي، اقدامي عملي از جانب موسي (ع) در مقابل رفتارهاي به ظاهر ناشايست همراه خود به عمل نيامده و واكنش او تنها در حد توضيح خواستن باقي ماند، با آن كه مي دانيم حضرت موسي (ع) در مقابل آن چه يقيناً به ظالمانه بودن آن اعتقاد داشت، موضعي سرسختانه و عملي اتخاذ مي كرد كه كشتن مرد قبطي را مي توان نمونه اي از آن به شمار آورد.