صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 197967
تعداد نوشته ها : 118
تعداد نظرات : 8
سايت مراجع تقليد

 آيت الله جواد تبريزي (رحمة الله علیه)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله محمد تقی بهجت (رحمة الله علیه‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله نوري همداني (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله  سید صادق شیرازی (مد ظله العالي)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله لطف الله صافي (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله ناصر مکارم شيرازي (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله فاضل لنکرانی (رحمة الله علیه)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله سيد علي سيستاني (مد ظله العالي)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله وحيد خراساني (مد ظله العالي ‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله جوادي آملي (مد ظله العالي ‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله جعفر سبحاني (مد ظله العالي)

جهت دريافت كد لوگوي مراجع كليك كنيد
00 پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - لوگوهای حمایتی
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

روش تبليغي وهابيت

 

هر فرقه و مكتبي در فرآيند جذب آئيني از روش هاي مختلفي بهره مي گيرد. مثلا برخي از مكاتب نوظهور و آئينهاي كاذب براي جلب توجه افراد ساده لوح ،ناداني و سادگي آنها را نشانه رفته و با مغالطه زيركانه  و التقاط صحيح و غلط داده ها،بزرگ نمايي و تحقير و تضعيف سنتهاي الهي، آنان را مي فريبند. نمونه هاي اين گروهها و مكاتب در تاريخ بسيار است و فرقه وهابيت يكي از اين مكاتب مي باشد.

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

ردپاي انحراف

 اعتقادات تحريف شده سلفي و وهابي را ابن تيميه چهار قرن پيش از محمد ابن عبدالوهاب در سوريه مطرح كرد كه به دليل اينكه دمشق آن روز معدن علم و آگاهي بود و علماي برجسته اي در آن مي زيستند ، اين تلاش و حركت ناكام ماند. اما محمد ابن عبدالوهاب با مردمي طرف بود كه كمترين بهره اي از علوم ديني نداشتند و حتي برخي از مو ضو عات اوليه دين را نمي دانستند. بي سوادي و عوام زدگي آنان فرصتي را فراهم كرد كه محمد ابن عبدالوهاب در كمال آرامش عقايد خويش را به منصه ظهور بگذارد و كسي نباشد تا مغالطه ها و  توهمات وي را در بوته نقد گذارد.

 

محمد ابن عبدالوهاب آن طوري كه برخي از نويسندگان بزرگ نوشتند،در ابتداي امر، حرص شديدي به مطالعه اخبار و مدعيان نبوت مانند: مسيلمه كذاب ، سجاح ، اسود عنسي و طليحه اسدي و مانند آنها داشت. وي به خيال دعوي پيغمبري بود ولي قدرت اظهار آن را نداشت

روش  تبليغي محمد ابن عبدالوهاب

ابن بشر در كتاب خويش شرايط محيطي و مردمي درعيه ( آنجا كه محمد بن عبد الوهاب ساكن شد ) را اينگونه به تصوير مي كشد:

 

«هنگامي كه شيخ محمد ، درعيه را محل اقامت خود قرار داد ، اهل آن شهر در نهايت ناداني بودند و در انجام وظائف ديني كوتاهي مي كردند . شيخ در مرحله اول معني كلمه (لا اله الا الله) را به آنها تفهيم كرد كه هم نفي است و هم اثبات... سپس آنها را به نشانه هايي كه دلالت بر وجود خدا مي كند ، از قبيل خورشيد و ماه و ستارگان و شب و روز دلالت نمود ، همچنين از اركان اسلام و نام و نسب و كيفيت بعثت و هجرت آن حضرت و اين كه نخستين دعوت پيامبر كلمه (لا اله الا الله) بود و نيز موضوع بعثت و قيام را براي مردم بيان كرد و درباره منع استغاثه و توسل به مخلوق ، هر كه باشد به شدت مبالغه نمود»1

 

ابن بشر در ادامه مي نويسد:

 

«اما روش شيخ محمد در مورد غنائم جنگي، اين بود كه آن را هر طور كه مايل بود، به مصرف مي رسانيد و گاهي تمامي غنائمي را كه در جنگ به دست آورده بود و مقدار آن هم خيلي زياد بود ، تنها به دو يا سه نفر مي داد ، غنائم هر چه بود در اختيار شيخ قرار داشت و امير نجد هم فقط با اجازه او مي توانست سهمي ببرد ، علاوه بر اين ، امير نجد هر سپاهي را كه تجهيز مي كرد و هر صلاحديد و نظري را كه ابراز مي داشت ، با اجازه و دستور شيخ بود»2

 

جميل صدقي زهاوي ، علامه و شاعر بزرگ عراق در كتاب (الفجر الصادق) مي نويسد:

 

« محمد ابن عبدالوهاب آن طوري كه برخي از نويسندگان بزرگ نوشتند،در ابتداي امر، حرص شديدي به مطالعه اخبار و مدعيان نبوت مانند: مسيلمه كذاب ، سجاح ، اسود عنسي و طليحه اسدي و مانند آنها داشت. وي به خيال دعوي پيغمبري بود ولي قدرت اظهار آن را نداشت. از ياران خود ، آنان كه مردم شهر او بودند را انصار و كساني كه از خارج مي آمدند مهاجرين مي ناميد. به هر كس كه دعوت او را مي پذيرفت ،اگر حج واجب  را به جا آورده بود ، دستور مي داد دوباره به جا آورد ، زيرا به زعم عبد الوهاب حج اولي را كه شخص به جا آورده بود در زماني به جا آورده بود كه هنوز مشرك بوده و مسلمان نشده.

 

به هر كس كه مي خواست به آئين وي داخل شود مي گفت:شهادت بده كه تو و پدر و مادرت قبل از اين كافر بوديد و نام جمعي از علماي گذشت را بر مي شمرد و مي گفت: شهادت بده كه همه آنها كافر بودند،اگر شهادت مي داد پذيرفته مي شد و اگر شهادت نمي داد فرمان قتل او را صادر مي كرد.

 

 

وي همه امت اسلام را از ششصد سال قبل كافر مي شمرد و با تقوا ترين مردم اگر از او پيروي نمي كرد ، او را كافر ناميده و خون و مالش را مباح مي دانست . فاسق ترين مردم اگر از او پيروي مي كرد ، وي را مومن مي ناميد. پيوسته در پايين آوردن مقام پيامبر كوشا بود ، كلمات و عبارات زشت و زننده درباره آن حضرت بكار مي برد و به بعضي از كارهاي آن حضرت ايراد مي گرفت. جرات و جسارت برخي از پيروانش در اين باره بيش از او بود. مثلا يكي از پيروانش در حضور او گفت: (ان عصاي هذه خير من محمد،لاني انتفع بها و محمد قد مات فلم يبق فيه نفع و هو يرضي بكلامه)3 عصاي من از پيامبر(ص) بهتر است،زيرا من از آن استفاده مي كنم و محمد(ص) از دنيا رفت و نفعي از او باقي نمانده (معاذ الله) و او به اين سخن راضي بود در حاليكه اين سخن در مذاهب اربعه كفر است.

 

وي كه از فرستادن صلوات بر پيامبر خوشش نمي آمد ، ذكر صلوات در شبهاي جمعه  را بر مناره ها نهي نمودو بسياري از كتابهاي مربوط به صلوات بر پيامبر را از جمله كتاب دلائل الامامه( تاليف محمد سليمان جزولي ) را سوزانيد.  هر كس به آن حضرت صلوات مي فرستاد مجازات مي شد.نقل شده مردي نابينا و ديندار كه موذن بود ، به حرف او گوش نداده و بر پيامبر صلوات فرستاده بود ، و به همين جرم آن پيرمرد را به قتل رساند. وي مدعي بود كه اين رفتارها براي حفظ توحيد است .وي تعداد زيادي از كتب فقه و حديث و تفسير را كه مخالف اباطيلش بود ، به آتش كشيد ، و به هر يك از پيروانش اجازه داد تا قرآن را هر طور كه مي خواهند به ميل خود تفسير كنند.

 

وي در تكفير مردم به آياتي تمسك مي نمود كه درباره مشركين نازل شده است و آنها را حمل بر مسلمانان و موحدين مي كرد. و اين در حاليست كه بخاري در صحيح خود از ابن عبد الله ابن عمر سخني را در وصف خوارج روايت كرده كه آنها آياتي را كه درباره كفار نازل شده ،درباره مومنين قرار مي دهند و در روايت ديگر از ابن عمر نقل شده كه رسول خدا فرمود: «اخوف ما اخاف رجل متاول للقرآن يضعه غير موضعه» وحشتناك ترين چيزيكه بر امتم مي ترسم اينست كه مردي قرآن را تاويل كند و آن را در غير موضعش قرار دهد»4

 

اعتقادات تحريف شده سلفي و وهابي را ابن تيميه چهار قرن پيش از محمد ابن عبدالوهاب در سوريه مطرح كرد كه به دليل اينكه دمشق آن روز معدن علم و آگاهي بود و علماي برجسته اي در آن مي زيستند ، اين تلاش و حركت ناكام ماند

نگارنده كتاب (الفجر الصادق) معتقد است كه يكي ديگر از شگردهاي محمد ابن عبد الوهاب براي اغواي افكار عمومي تفسير غلط آيات و حمل مفاهيم آيات به مصاديق دروغين و نادرست است. چنانكه وي آيات متشابه را به جاي آيات محكم ، آيات صفات خداي متعال را بر معناي ظاهري و سطحي ،و آيات  عذاب راجع به كفار بر مومنين حمل مي كرده است ،نگارنده اين مساله را اين گونه شرح مي دهد:

 

« اين دو روايت درباره محمد ابن عبدالوهاب و فرزندان وي صادق است .از اقوال و افعال او معلوم مي شود : وي مدعيست كه آنچه را آورده دين جديد است و لذا از دين پيامبر (ص) تنها ظاهر قرآن را قبول مي كند تا اينكه مردم به حقيقت امر پي نبرند. چرا كه او و پيروانش قرآن را طبق آراي خود تفسير مي كنند ،نه آن گونه كه پيامبر و اصحاب صالح او و ائمه سلف تفسير كرده اند»5

 

 

 

چكيده

مي توان گفت كه محمد ابن عبد الوهاب از دو بازوي اغوا و وحشت براي توسعه آئين خود بهره مي جست و با دگرگون معنا نمودن قرآن ، تحقير پيامبر خدا به بهانه توحيد ، تفسير نادرست از وحدانيت خداي متعال ، قتل و كشتار و نابودي منابع اسلامي ، توسعه در عنوان شرك و از بين بردن سنتها و جايگزيني بدعتها سعي در ترويج آئين و عقايد باطل خويش داشت ، البته خفقان موجود و دلهره و وحشت فراگيري كه وي ايجاد كرده بود مانع از اين بود كه وي در بوته نقد قرار گيرد ، ولي با اين همه برخي از مردم كه از هوشياري و ذكاوت بهره اي داشتند به برخي از رفتارهاي افراطي وي ايراد وارد كرده و علامت هاي سئوال بيشماري را پيرامون او و اعتقاداتش مطرح نمودند كه در قسمت بعد بدان خواهيم پرداخت .

 

 

 

پي نوشت ها:

 

1- عنوان المجد ج1 ص14

 

2- همان ص15

 

3- تاريخ الجزيرة العربيه ص333

 

4- الفجر الصادق ص 17 و 18

 

5- همان ص 19

 

سيد حامد حسيني

 

بخش اعتقادات تبيان


دسته ها : متفرقه
1390/8/18 12
X