صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 197730
تعداد نوشته ها : 118
تعداد نظرات : 8
سايت مراجع تقليد

 آيت الله جواد تبريزي (رحمة الله علیه)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله محمد تقی بهجت (رحمة الله علیه‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله نوري همداني (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله  سید صادق شیرازی (مد ظله العالي)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله لطف الله صافي (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله ناصر مکارم شيرازي (مد ظله العالي‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله فاضل لنکرانی (رحمة الله علیه)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله سيد علي سيستاني (مد ظله العالي)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله وحيد خراساني (مد ظله العالي ‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله جوادي آملي (مد ظله العالي ‌)
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 آيت الله جعفر سبحاني (مد ظله العالي)

جهت دريافت كد لوگوي مراجع كليك كنيد
00 پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - لوگوهای حمایتی
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

پديد آورنده : دكتر پوراحمدي ،

 

چكيده:

 

در تاريخ شيعه، سنت عزاداري، علاوه بر جنبه هاي روحي و معنوي، رنگ سياسي ـ اجتماعي نيز به خود گرفته است. شيعيان اماميه، با برپايي عزاداري و گراميداشت شهيدان كربلا، طرفداري ازراه وروش پيشوايان شهيدومخالفت بادشمنان آنان رابه نمايش مي گذارند.

 

اين مراسم كه هر سال پرشورتر برگزار مي شود، اين پرسش را مطرح مي كند كه سرچشمه هاي عزاداري شيعه اماميه پس از واقعه كربلا چيست؟

 

مقاله حاضر با رويكرد تاريخي، ريشه ها و سرچشمه هاي اين سنت را بيان مي كند.

 

مقدمه

 

بي ترديد واقعه كربلا، نقطه عطفي در تاريخ شيعه است و شيعيان همه ساله در ايام محرم وصفر، بااجراي مراسم وسنت هاي ويژه اي اين خاطره رازنده نگه داشته، آن رابه عنوان وسيله اي در جهت مبارزه منفي بادشمنان شيعه وحفظ وگسترش هويت شيعي به كار مي گيرند.

 

طبيعي است كه ريشه ها و سرچشمه هاي سنت عزاداري شيعيان و دوستداران اهل بيت(ع) را بايد در همان روزهاي نخست واقعه كربلا جست وجو كرد. شاهدان واقعه كربلا به بهترين شيوه قادر بودند كه زواياي آن حادثه غمبار را براي مردم شرح دهند و با اقامه عزاي امام حسين(ع) و يارانش، رسالت خود را در رسوا كردن حكومت به انجام رسانند و در اين زمينه امام سجاد(ع) فرزند امام حسين(ع) و حضرت زينب (س) خواهر آن امام شهيد، الگو و سرمشق بودند.

 

شواهد تاريخي

 

كاروان اسراي كربلا هنگام بازگشت از كربلا به مدينه و گذر از شهرهاي در مسير اين راه، به ويژه، كوفه و شام با اقامه عزاي امام حسين(ع) و ساير شهداي كربلا همراه بود؛ كه گريه و پشيماني مسلمانان را به دنبال داشت.

 

مي توان گفت جملات منسوب به حضرت زينب (س) در روز عاشورا پس از شهادت امام حسين(ع) و هنگام عبور از كشته برادر، خطاب به پيامبر اكرم(ص) نخستين مرثيه هايي است كه در گراميداشت خاطره امام حسين(ع) و واقعه كربلا سروده شده است. قرة بن قيس تميمي مي گويد زنان را ديدم كه بر حسين و كسان و فرزندان وي فغان كردند و به صورتهاي خويش زدند. هر چه فراموش كنم، گفته دختر فاطمه را فراموش نمي كنم كه وقتي بر برادر مقتول خويش گذشت، مي گفت:

 

يا محمداه! يا محمداه! صلي عليك مليك السماء، هذا حسين بالعراء، مرمل بالدماء مقطع الاَعضاء، يا محمداه و بناتك سبايا و ذريتك مقتله شفي عليها الصبا.

 

اي محمد! اي محمد كه ملائكه آسمان بر تو درود مي فرستند، اين حسين توست كه عريان است؛ به خون خود آغشته شد و اعضاي پيكرش از هم جدا شدند!اي محمددختران تو به اسيري مي روند و فرزندان تو كشته شده اند و باد صبا بر اجساد آنها خاك مي پاشد.

 

طبق نوشته بلاذري، مرثيه حضرت زينب(س) همه دشمنان ودوستان رابه گريه واداشت.

 

احمد بن ابي طاهر معروف به (ابن طيفور) (204 ـ 280 ق) در كتاب بلاغات النساء كه مجموعه اي از سخنان بليغ بانوان عرب و اسلام است، مي نويسد: خديم اسدي مي گويد در سال 61 كه سال قتل حسين(ع) بود، وارد كوفه شدم، ديدم زنان كوفه گريبان چاك زده گريه مي كنند و علي بن حسين(ع) را ديدم كه با حالت بيماري خطاب به آنان گفت: بر مظلوميت و مصيبت ما گريه مي كنيد؟ پس چه كسي جز شما ما را كشت؟! در اين هنگام حضرت زينب (س) با دست به مردم اشاره كرد تا خاموش شوند. با اشاره او نفسها در سينه ها حبس و صداي زنگ شترها خاموش شد. آنگاه شروع به سخن كرد.

 

من زني با حجب و حيا را فصيح تر از او نديدم گويي از زبان علي(ع) سخن مي گفت. سخنان زينب چنين بود:

 

مردم كوفه، مردم مكار خيانتكار! هرگز چشمهايتان از اشك تهي مباد، هرگز ناله هايتان از سينه بريده نگردد. شما آن زن را مي مانيد كه آنچه مي رِشت، به يك باره پاره و از هم باز مي كرد. آري به خدا گريه كنيد كه سزاوار گريستن هستيد! پس با چنين ننگي كه براي خود خريديد، بسيار بگرييد و كم بخنديد. مي دانيد چه خوني را ريختيد؟ مي دانيد اين زنان و دختران كه بي پرده در كوچه و بازار آورده ايد، چه كساني هستند؟ مي دانيد جگر پيامبر خدا را پاره كرده ايد؟ چه كار زشت و احمقانه اي!

 

بر پايي عزاداري امام حسين(ع) و سرودن مرثيه ها و بيان خطابه هايي كه موجب حزن و اندوه و گريه شنوندگان و در پي آن پشيماني از ياري نكردن امام حسين(ع) و بغض و كينه از عاملان فاجعه كربلا را به دنبال داشت، حتي در برابر عبيداللّه بن زياد حاكم كوفه و يزيدبن معاويه، دومين خليفه اموي گزارش شده است.

 

طبري و بلاذري نقل مي كنند هنگامي كه عبيداللّه بن زياد با چوب به لبهاي امام حسين(ع) مي زد، زيدبن ارقم در اعتراض به اين عمل به وي گفت: «اين چوب را از اين لب و دندان بردار! قسم به آن كه خدايي جز او نيست، پيامبر خدا(ص) را ديدم كه بر اين لب بوسه مي زد». زيد پس از بيان اين مطلب به شدت شروع به گريستن مي كند و حاضرين را تحت تأثير قرار مي دهد. ابن زياد در پاسخ به اين رفتار زيد، او را دشنام داده و مي گويد خدا ديدگان تو را بگرياند؛ به خدا اگر پير و خرفت نبودي گردنت را مي زدم! حميد بن مسلم كه شاهد ماجرا بوده و طبري اين ماجرا را از او نقل مي كند، مي گويد زيد برخاست و از مجلس بيرون رفت و من به دنبال او رفتم. از مردم شنيدم كه مي گفتند به خدا قسم زيدن بن ارقم سخني گفت كه اگر ابن زياد شنيده بود، وي را مي كشت. از آنها پرسيدم چه گفت؟ گفتند بر ما گذشت در حالي كه مي گفت: برده اي، برده اي را به شاهي رسانيد و آنها را از آن خويش كرد. اي گروه عرب پس از اين، شما بردگانيد. پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را امارت داديد كه نيكانتان را بكشند و بدانتان را برده كنند. به ذلت رضايت داديد. ملعون باد آن كه به ذلت رضايت دهد.

 

جالب است كه برخي منابع، برپايي نخستين مجلس عزاداري امام حسين(ع)را از كارهاي يزيدبن معاويه مي دانند. ذهبي به نقل از سفيان ثوري مي گويد پس از شهادت امام حسين(ع) و وارد شدن زنان خاندان حسين(ع) بر يزيد در حالت اسارت، يزيد به زنان خود دستور داد كه به ديدن اسراء بروند و امر كرد كه زنان آل سفيان سه روز براي امام حسين(ع) عزاداري كردند.

 

طبري نقل مي كند، وقتي خبر كشته شدن امام حسين(ع) را به يزيد دادند، چشم او اشك آلودشد و [خطاب به قاتلان امام حسين(ع)] گفت: از اطاعت شما، بي كشتن حسين نيز خشنود مي شدم، خدا پسر سميه را لعنت كند، به خدا اگر كار وي به دست من بود مي بخشيدمش، خدا حسين را رحمت كند. وي سپس اين شعر را سرود:

 

يَفْلِقْنَ هاماً مِن رجالٍ أعزّةٍعَلَينا وَ هُمْ كانوا أعَقَ وَ أظْلَما

سرهايي را شكافتند كه براي ما عزيز بود؛

 

در حالي كه خودشان [قاتلان امام حسين(ع) و يارانش] ناسپاس تر و ستمكارتر بودند.

 

آنگاه يزيد دستور داد زنان اهل بيت امام حسين(ع) را در خانه اي جداگانه جاي دادند. پس از آن به خانه يزيد رفتند و زنان خاندان معاويه، گريه كنان و نوحه گويان به پيشباز آنها رفتند و سه روز عزاي امام حسين(ع) گرفتند.

 

همچنين نقل شده است كه هند، دختر عبيداللّه بن عامر كه همسر يزيد بود. وقتي خبر آمدن اسراي اهل بيت(ع) به همراه سرهاي شهيدان كربلا به شام را شنيد، جامه بر تن كرد و چادر پوشيد و نزد يزيد رفت و پرسيد: آيا سر حسين بن علي، پسر فاطمه دختر پيامبر خدا(ص) را آورده اند؟ يزيد پاسخ داد: آري، بر او شيون كن و بر دختر پيامبر خدا(ص) گريه سر ده و سرودهاي دردناك بخوان. چون زنان حسين(ع)، سر حسين(ع) را ديدند فرياد برآوردند. زنان يزيد فرياد كشيدند و دختران معاويه شيون سر دادند.

 

ابن اثير، پس از نقل آنچه در تاريخ طبري آمده است، اضافه مي كند كه زنان حسين(ع) را نزد يزيد بردند و زنان خاندان يزيد و دختران و كسان معاويه فغان بر آوردند و ولوله كردند.

 

اين موضوع، عمق فاجعه كربلا را بيان مي كند كه حتي دستور دهندگان به اين جنايت نيز مي خواستند، تظاهر به مخالفت با چنين شيوه برخورد با امام حسين(ع) و يارانش كنند و سعي در دلجويي از مصيبت ديدگان و اهل بيت(ع) نمايند. محمد باقر محمودي در پاورقي انساب الاشراف، از اين نكته نتيجه مي گيرد كه كساني كه از عزاداري امام حسين(ع) جلوگيري مي كنند، از زنان يزيد پست تر و از يزيد شقي تر و قسي القلب تر هستند.

 

بعيد نيست رواياتي كه حكايت از نارضايتي يزيد از فاجعه كربلا و شهادت امام حسين(ع) و يارانش و رفتار ناشايست با اهل بيت امام حسين(ع) دارد، براي كاهش نفرت مسلمانان از دستگاه حكومتي امويان، جعل شده باشد. به ويژه آن كه رواياتي ديگر در همان كتاب تاريخ طبري نقل شده است كه يزيد سعي در توجيه عمل قتل امام حسين(ع) و يارانش مي كند. در تاريخ طبري آمده است كه يزيد بن معاويه بزرگان شام را فراخواند و سپس دستور داد اسراي كربلا را نزد او آورند. علي بن حسين(ع) و زنان و كودكان اسير در حالي كه مي گريستند نزد او آورده شدند. يزيد خطاب به علي بن حسين(ع) گفت: اي علي، به خدا پدرت حق خويشاوندي مرا رعايت نكرد و حق مرا نشناخت و با من بر سر قدرتم به نزاع پرداخت و خدا با او چنين كرد كه ديدي.

 

چنان كه ملاحظه مي گردد، يزيد گناه قتل امام حسين(ع) و يارانش را به گردن شخص امام حسين(ع) مي اندازد و علت فاجعه كربلا را نشناختن حق خلافت يزيد وقدرت طلبي امام حسين(ع) مي داند و رفتاري كه با حسين بن علي(ع) و يارانش شد را مكافات الهي مي داند. درست همان استدلالي كه معاويه در جنگ صفين براي كشته شدن عمار آورد.

 

توضيح اين كه عمار ياسر، صحابي پيامبر(ص) از نخستين كساني بود كه به همراه خانواده اش مسلمان شد و در راه اسلام شكنجه هاي فراوان ديد. مادرش سميه و پدرش ياسر و برادرش در اثر شكنجه هاي مشركين قريش به شهادت رسيدند و سميه اولين زن شهيد راه اسلام بود. پس از رحلت پيامبر(ص) از ياران نزديك علي(ع) شد و در جنگ صفين، در ركاب امام به شهادت رسيد. پيامبر(ص) درباره او فرموده بود كه تَقْتُلُكَ الْفِئَة الْباغيةُ، تو را گروه ستمگر مي كشند. همين روايت پيامبر(ص) سبب شد كه به هنگام كشته شدن عمار، عده اي از سپاهيان معاويه دچار ترديد شوند، به طوري كه معاويه، عمرو عاص را كه اين روايت را از پيامبر نقل كرده بود سرزنش كرد و گفت اهل شام را بر من شوراندي، آيا هر سخني از پيامبر خدا شنيده اي را بازگو مي كني؟ عمروعاص گفت به خدا من آن سخن را وقتي گفتم كه نمي دانستم صفين پيش مي آيد و علم غيب نداشتم. روزي كه آن حديث را گفتم عمار با من و تو بود و تو نيز همان را كه من روايت كرده ام روايت كرده اي. اگر شك داري از شاميان بپرس! معاويه از اين پاسخ عمرو به خشم آمد و از او روي برتافت.

 

معاويه براي فريب مردم شام گفت: آن كه عمار رابه جنگ آورده اوراكشت. منظور معاويه از اين سخن اين بود كه قاتل واقعي عمار، علي(ع) است كه او را به جنگ صفين آورده بود. علي(ع) در پاسخ فرمود: آري قاتل حمزه(ع) هم ما هستيم چون او را به جنگ برده بوديم! كنايه از اين كه اگر قاتل عمار، علي(ع) است كه او را به جنگ صفين آورده، پس قاتل واقعي حمزه(ع) هم پيامبر(ص) است چون ايشان، او را به جنگ احد برده بود.

 

همچنين رواياتي به ما رسيده است كه يزيد و اطرافيانش كشتار كربلا را انتقام كشته هاي بدر و همچنين قصاص خون عثمان تلقي مي كردند. طبري مي نويسد: عبدالملك گويد وقتي خبر كشته شدن حسين(ع) را به مردم مدينه دادم به خدا هرگز فرياد غرايي چون فريادي كه زنان بني هاشم از خانه هايشان به عزاي امام حسين(ع) بر آوردند، نشنيده ام. گويد عمر و بن سعيدبخنديد و شعري به اين مضمون خواند:

 

عَجَّت نِساءُ بني زياد عَجَةًكعجيج نسوتنا غداه الاَرنَب

يعني: زنان بني زياد روز پس از جنگ ارنب فغاني كردند كه همانند فغان زنان ما بود.

 

گويد آنگاه عمروبن سعيد گفت: اين بانگ عزا، [بانگ عزاي زنان بني هاشم پس از شهادت امام حسين(ع) و يارانش]، به عوض بانگ عزاي عثمان بن عفان بود.

 

همچنين نقل شده است كه يزيد در مجلسي كه اسراي اهل بيت(ع) حاضر بودند، به خواندن اشعاري از ابن زبعري، يكي از شعراي زمان جاهليت كه دشمن سرسخت مسلمانان بود و در فتح مكه به نجران فرار كرد پرداخت. اين اشعار چنين بود:

 

لَيْتَ أشياخي بِبدْرٍ شَهِدواجَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاْءسَلْ

لاَءهَلّوا و اسْتَهَلُّوا فَرَحاًثُمَّ قالوا: يا يزيدُ لاتُشَلُ

قَدْ قَتَلْنا الْفَزْمَ مِنْ ساداتِهِمْوَ عَدَلْناه بِبَدْرٍ فَاعْتَدَلْ

لَعبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلاخَبَرٌ جاءَ و لا وَحْيٌ نَزَلْ

لَسْتُ مِن خُنْدُفَ اِنْ لَمْ أنْتَقِمْمِنْ بَني أحْمَدَ ما كانَّ فَعَلْ

ترجمه: اي كاش پدران و درگذشتگان من كه در روز جنگ بدر كشته شدند، بودند و اين منظره را مي ديدند كه چگونه طايفه خزرج از دم شمشيرهاي ما به جزع آمده و ناله مي كنند. اي كاش آنان بودند و با شادي فراوان مي گفتند كه: يزيد! دستت درد نكند. ما به تعداد كشتگان بدر، سروران وآقايان قوم آنها را كشتيم. بني هاشم خواستار سلطنت بودند وآن رابه بازي گرفتند، در حالي كه حقيقتانه رسالتي وجود داشت ونه وحيي نازل مي شد! بي هيچ شك و ترديد من از نسل «خندف» نيستم، اگر انتقام خود را از آل نبي نگيرم.

 

حضرت زينب (س) پس از شنيدن اين اشعار، از جاي برخاست و گفت: اي يزيد! تو گمان كرده اي كه اگر زمين و آسمان را بر ما تنگ گرفته اي و ما را همانند كنيزاني به اسارت بگيري، ما را نزد خدا خوار كرده اي و خود، در نزد او قابل احترام خواهي بود، و اين نشان دهنده مقام و ارزش تو در نزد خداوند است؟ كه به اين خاطر با غرور و نخوت به اطراف مي نگري؟ آيا از اين كه كارهاي دنيايت رو به راه گشته و رشته امورت به هم پيوسته و منصبي را كه حق ما خاندان است از آن خود نموده اي، خوشحال و شادماني؟ و پس از اين همه (جنايت) بي آن كه خود را مقصر و گنهكار بداني و عظمت جنايتي را كه مرتكب گشتي، درك كني، اين گونه مي خواني:

 

«اي كاش در گذشتگان من بودند و با خوشحالي فرياد مي زدند كه: دستت درد نكند اي يزيد!» اي يزيد! بدان كه من به خاطر حوادث ناگوار روزگار، ناگزير از سخن گفتن با توشده ام ولي بدان كه ارزش تودر ديد من ناچيز ومستحق سرزنش زياد وملامت بسياري، ديگر چه بگويم چرا كه سيل اشك امان نمي دهد و سينه ام در حال گداختن است.

 

در سنت عرب، خصوصاً قريش چنين آمده است كه به هنگام مصيبت و در گذشت فردي، زنان نوحه هايي با آهنگ حزين مي سرودند تا ديگران را بگريانند. سروده ها و نوحه هاي غم انگيز زناني چون حضرت زينب (س)، زينب بنت عقيل، فاطمه صغري (دختر امام حسين(ع)) و ام السلمه را مي توان در اين راستا دانست. هر چند كه به اين نكته بايد توجه داشت كه تمامي مردان همراه امام حسين(ع) جز علي بن حسين(ع) به شهادت رسيده بودند و وظيفه اصلي ابلاغ پيام شهداي كربلا بر دوش زنان بود.

 

در صفحات پيش به جملاتي از حضرت زينب (س) در اين باره اشاره شد.

 

يكي ديگر از زناني كه با سرودن اشعار حزن انگيز خاطره فاجعه كربلا را زنده نگاه داشته و با بيانات خود احساسات ديگران را برانگيخت و آنان را به انديشه واداشت زينب، دختر عقيل بن ابيطالب است.

 

وي از جمله زناني است كه در قيام امام حسين(ع) مصيبتهاي فراوان ديد. مسلم بن عقيل برادر وي، فرستاده امام حسين(ع) قبل از حادثه عاشورا در كوفه به شهادت رسيد. دو تن از برادران ديگرش به نامهاي عبدالرحمن و جعفر و همچنين دو تن از فرزندان مسلم، عبداللّه و محمد (اينها علاوه بر دو طفل مسلم كه يك سال پس از واقعه كربلا به شهادت رسيدند، هستند) و يكي ديگر از برادر زادگانش به نام محمد بن ابي سعيد در روز عاشورا در ركاب امام حسين(ع) به شهادت رسيدند.

 

از جمله سروده هاي حزن انگيز اين زن هاشمي در رثاي شهداي كربلا چنين است:

 

عَيْني اَبْكي بعَبْرهٍ و عَويلِو انُدْبي إن ندبتِ آل الرَّسولِ

سِتَّهٌ كُلَّهُم لِصُلْب علّيٍقَدْ اُصيبوا خمسه لعقيل

چشم من، اگر مي گريي بر خاندان پيامبر(ص) گريه كن [واي دل من] اگر مي نالي بر آل رسول زاري كنم. [كه در يك روز] شش تن از فرزندان علي(ع) و پنج تن از اولاد عقيل به شهادت رسيدند.

 

مورخين اشعار زير را نيز از قول زينب بنت عقيل نقل كرده اند كه امت اسلامي را در برابررفتارناشايست لشكريان يزيدبااهل بيت پيامبر(ص) موردخطاب وعتاب قرار مي دهد:

 

عبدالرحمن بن عتيبه مي گويد چون مردم مدينه از كشته شدن حسين(ع)خبر يافتند، دختر عقيل بن ابي طالب، همراه زنان همدل خويش با سر برهنه بيامد. او در جامه خويش مي پيچيد و شعر مي خواند:

 

مَاذا تَقولُونَ قالَ النَّبيُ لَكُمْماذا فَعَلْتُم وَ أنْتُم آخِرُ الاُمَمْ؟

بِعِتْرَتي و بِأهْلي بَعْدَ مُفْتَقَديَنِصْفُ اُساري وَ نِصْفٌ ضُرِجُوا بِدَمٍ ما كانَ

هذا جَزائي إذ نَصَحْتُ لَكُمُاَنْ تُخْلُفُوني بِشَرٍ في ذَوِي رَحِمي

چه پاسخي داريد هنگامي كه پيامبر(ص) از شما بپرسد در حالي كه آخرين امت بوديد با عترت و اهل بيت من پس از فقدان من چه رفتاري كرديد؟

 

نيمي را به اسارت در آورديد و نيمي را به خون خويش آغشته كرديد. اين پاداش من نبود، چه من شما را اندرز دادم، كه مبادا پس از من با خويشانم به بدي رفتار كنيد.

 

البته با توجه به پايبندي مردم صدر اسلام به ويژه خاندان بني هاشم به اصول اسلامي و دستور صريح قرآن به حفظ حجاب در برابر نامحرم، بايد در اين گفته طبري كه دختر عقيل با سر برهنه در برابر ديدگان همگان نوحه سرايي كرده باشد ترديد كرد.

 

ام كلثوم دختر اميرالمؤمنين علي(ع) خواهر امام حسين(ع) يكي ديگر از زناني است كه در جريان واقعه كربلا با خطابه و سرودن اشعاري اندوهگين به افشاگري در مورد فاجعه اي كه روي داده بود پرداخته است. وي در حالي كه گريه راه گلويش را گرفته بود و به سختي مي گريست خطاب به مردم كوفه گفت:

 

اي مردم كوفه! بدا به حالتان. چه كرديد؟! به حسين خيانت كرديد و او را تنها گذاشتيد و كشتيد و داراييش را به يغما برديد و زنانش را به اسيري گرفتيد؟ مرگ و نابودي بهره تان باد. هيچ مي دانيد چه بلايي بر سر خود آورديد و چه گناهي مرتكب شديد؟ چه خونهايي ريختيد و به چه كار بزرگي دست زديد و كدام دارايي را به يغما برديد؟ شما بهترين مردان بعد از رسول خدا(ص) را كشتيد؛ با اين حال حزب خدا پيروز است و حزب شيطان شكست خورده و زيانكار. آنگاه چنين سرود:

 

قَتَلْتُمْ أخي صَبْراً فَوَيْلٌ لاُمِّكُمْسَتَجْزونَ ناراً حَرُّها يَتَوَقَّدُ

سَفْكُمْ دِماً حَرَّمَ اللّه َ سَفْكَهاوَ حَرَّمَها القُرآنَ تَمْرَ مُحمَّدً

ألا فَابشِروا بِالنّارَ إنَّكُمْ غَداًلَفي سَقَر حَقّاً يَقيناًتُخَلِّدوا

وَ إنّي لاََبْكي في حَياتي عَلي أخيعَلي خَيرِ مِنْ بَعْدٍ النَّبي سَيُولَدْ

بِدَمْعٍ غَزيرٍ مُسهَلِ مكفكفعَلي الخَد مِنّي ذاپياً لَيْسَ يَحْمَدْ

«برادر مظلوم مرا با سخت ترين وضعي كشتيد. واي بر شما باد كه به زودي گرفتار آتشي خواهيد شد كه سخت سوزان است. خونهايي را ريختيد كه خداوند حرامش كرده بود و قرآن و محمد نيز آن را محترم شمرده بودند. پس با خبر باشيد و مژده باد شما را به آتش دوزخ بي شك فردا در جهنم و تا ابد گرفتار آن خواهيد بود. من هم در سراسر زندگيم بر برادرم مي گريم؛ بر بهترين كسي كه پس از رسول خدا(ص) به دنيا آمده بود. با سرشكي مدام كه سيل آسا از چشمهايم بر رخسارم جاري است و تمامي نخواهد داشت» با سخنراني و مرثيه سرايي ام كلثوم مردم ناله سر دادند و ندبه و گريه كردند.

 

فاطمه صغري دختر امام حسين(ع) نيز با معرفي اهل بيت پيامبر(ص) كوفيان را به عمق جنايتي كه مرتكب شده بودند، آگاه ساخت. بخشي از سخنراني او چنين است:

 

اي مردم كوفه! اي مردم فريبكار و دغل باز و خود خواه! ما خانواده اي هستيم كه خداوند ما را به شما و شما را به ما مورد آزمايش قرار داد. و ما از اين آزمايش پاك و سربلند بيرون آمديم و آزمايش ما را به وجهي نيكو پذيرفت و علم خودش را در ما به وديعت نهاد و فهم آن را به ما ارزاني داشت، اين است كه ما گنيجنه دانش اوييم به بزرگواري خود ما را گرامي داشت و به وجود پيامبر محمد(ص) ما را آشكارا بر همه مخلوقاتش برتري داد.

 

اما شما ما را تكذيب كرديد و كشتن ما را وا شمرديد و تاراج اموالمان را مباح دانستيد. گويا ما فرزندان ترك و اسراي كابل هستيم. با خوني كه از ما ريخته ايد و دستهايي كه به چپاول اموال ما گشوده ايد، نويد شادي و سرور به خود ندهيد كه عذاب الهي شما را فرا گرفته و سختيهاي آن فرود آمده و لعن و نفرين خدا بر ستمگران است.

 

يعقوبي معتقد است كه مردم مدينه را نخستين بار، ام سلمه وادار به عزاداري براي امام حسين(ع) كرد. طبق گفته او در اثر تحريكات ام سلمه، چنان شيون و زاري از زنان مدينه برخاست كه هرگز مانند آن نشنيده شده بود.

 

ام سلمه يكي از همسران پيامبر(ص) بود كه در دفاع از اهل بيت پيامبر(ص) از جمله فاطمه (س) و علي(ع) نقش زيادي داشت. وي در هنگامي كه عايشه، همسر ديگر پيامبر (ص) به عزم جنگ با علي(ع) از مدينه به سوي بصره حركت كرد، نامه اي به او نوشت و او را از اين كار منع كرد.

 

در مورد نقش ام السلمه در افشاگري عليه حكومت يزيد و محكوم كردن قتل امام حسين(ع) توسط لشكريان يزيدروايات متعددي نقل شده است. سيوطي از قول ترمذي نقل مي كند كه سلمي روايت مي كند روزي ام السلمه را در حال گريه و زاري ديديم. از او پرسيديم چرا گريه مي كني؟ گفت رسول اللّه (ص) را درخواب ديدم كه خاك برسر مي پاشيد. ازايشان سؤال كردم چه شده است؟ فرمود من شاهدكشته شدن حسين(ع) بودم. همچنين ازام السلمه نقل شده است كه گريه و عزاداري جنيان بر امام حسين(ع) را شنيده است.

 

ابن اثير نقل مي كند، شخصي به نام تيمي تيم مره كه از همگان بريده بود و همواره نزد هاشميان مي زيست در سوگ حسين(ع) چنين سرود:

 

مَرَرْتُ عَلي اَتيابِ آلُ مُحمدفَلَمْ اَرَها اَمْثالَها يَوْمَ حَلَّتِ

فَلا يُبْعَد اللّه الديار و اهلهاوَ اِنْ اَصْجَتْ مِن اَهْلِها قَدْ تَحِلَّت

وَ اِنَّ قتيل الطّفِ مِنْ آل هاشمأذَلَّ رِقابَ المسلمين فَذَلَّت

وَ كانوا رَجاءً ثُمَّ اضحوا رزِيةًلَقَدْ عظمت تلك الرِّزايا وَ جَلَّت

وَ عند غَنيَ فِطَره مِنْ دَمائناسَنُجْزيهِمُ يُوْماً بِها حَيْثُ حَلَّتٍ

اذَا فْتَفْزَتْ فَتينٌ جَيَرْنا فَقَرَهاتُقَتِلُنَا قَيْسٌ اِذا لنعل زِلَّتِ

يعني: بر خانه هاي خاندان محمد گذر كردم، ولي آنها را نه چندان ديدم كه بر روزگار داشتن ماندگاران بودند. خدا اينها با ماندگارانشان را دور گرداناد گرچه امروز ديگر ماندگاري ندارند. كشته آن دشت بلند (كران رودبار) از خاندان هاشم، با مهرباني و خجستگي خود گردنهاي مسلمانان را رام خود ساخت و همگي فرمانبر او گشتند. [حسين با كشته شدن خود، گردن هاي مسلمانان را از شرم فرو افكند و همگي را تسليم خود ساخت]. اينها اميدها بودند كه اكنون داغها شدند. اين سوگ ها بزرگ شدند و گران بر آمدند. در خاندان (غني) نيز قطره اي از خون ماست اينان به هر جا كوچ كنند و در هر جا فرود آيند روزي از روزها كيفرشان كنيم. چون قيس تهي دست گردد، آن را بنوازيم ولي چون موزه بلغزد، قيس كشتارمان كند.

 

پس از افشاگري هايي كه توسط اهل بيت امام حسين(ع) و شيعيان صورت گرفت به تدريج بر تعداد دشمنان حكومت اموي و كساني كه از عدم ياري امام حسين(ع) پشيمان بودند افزوده گشت و قيامهاي متعددي بر ضد امويان شكل گرفت.

 

يكي از اين قيامها، جنبش توابين بود. اين جنبش توسط پنج تن از بزرگان شيعه كه به دوستي علي(ع) و خاندانش معروف بودند رهبري مي شد. آنها عبارت بودند از سليمان بن صرد خزاعي كه صحابي پيامبر(ص) بود، مسيب بن نجيبه فزاري، عبداللّه بن سعد نفيل ازدي، عبداللّه بن وال تميمي و رفاعه بن شداد بجلي كه همه آنها با علي(ع) هم عصر و در جنگ هاي او با ناكثان و قاسطان و مارقان شركت كرده بودند.

 

جلسات توابين كه به صورت مخفيانه تشكيل مي شد، در واقع عزاداري و رگيه براي امام حسين(ع) و اظهار پشيماني از عدم ياري ايشان بود. آنها با خدا پيمان مي بستند كه انتقام خون آن حضرت را بگيرند، هر چند اين امر به نابودي آنان بينجامد.

 

هنگامي كه توابين به عزم نبرد با سپاهيان اموي شام خروج كردند يك شبانه روز بر سر قبر امام حسين(ع) گرد آمدند و در آنجا به نوحه سرايي و عزاداري پرداختند. ابي مخنف در اين باره مي گويد:

 

وقتي [توابين] به قبر حسين(ع) رسيدند يكباره بانگ بر آوردند و بگريستند و هيچ روز ديگر بيش از آن، مردم گريان ديده نشده بود...

 

... سليمان گفت: خدايا، حسين، شهيد پسر شهيد، مهدي پسر مهدي، صديق پسر صديق را قرين رحمت بدار، خدايا تو را شاهد مي گيريم كه ما بر دين و راه آنها هستيم و دشمن قاتلانشان و دوست دوستدارانشان.

 

در تاريخنامه طبري، ترجمه بلعمي نيز آمده است كه:

 

سليمان بن صرد خزاعي گفت برويم و زيارت [قبر امام حسين(ع)] كنيم و توبه [سازيم[ جانها فدا كنيم، مگر كفارت آن گناه باشد. چون آنجا شدند و چشمهايشان بر گور افتاد، همه پياده شدند و سر برهنه كردند، چنانكه آوازشان پنج فرسنگ مي رفت و سليمان پيش گور به زانو در آمد و خاك بر سر مي كرد.

 

با وجودي كه عبداللّه بن زبير از دشمنان اهل بيت(ع) و از محركين اصلي جنگ جمل بر ضد علي(ع) بود و امام حسين(ع) را در قيام بر يزيد همراهي نكرد، براي بهره برداري از حادثه عاشورا بر امام حسين(ع) و يارانش به نوحه سرايي و عزاداري پرداخت و مردم كوفه را به سبب اين كه از ياري آن حضرت خودداري كردند و يزيد بن معاويه و همه كساني كه در جنگ با او شركت كردند را مورد لعن قرار مي داد.


1390/10/27 10
X