مهر: امام هادي، حضرت علي بن محمد النقي و معروف به ابن الرضا(ع) خورشيد نورافشاني بود كه از سالهاي ۲۲۰ق تا سال ۲۵۴ رسالت رهبري و هدايت امت بزرگ اسلامي را بر دوش داشت و حدود ۳۴ سال ناخداي كشتي اسلام در ميان امواج وحشتناك عصر عباسي بود.
معني لغوي «نقي»
«نقي» در كتب لغت دو معناي «ارائه طريق » و «رساندن به مقصد و مطلوب» را در بردارد. شناخت راه، شناخت مقصد، شناخت امت و كاروانيان همراه، ايجاد انگيزه براي حركت، دميدن روح استقامت در رهروان، حفظ اتحاد و هماهنگي كاروان، حمايت و حفاظت از جان و مال و حقوق كاروانيان وظيفه دليل و رهنماي كاروان و بخشي از مفهوم «نقي» در فرهنگ اسلامي است.
پس از شهادت امام نهم(ع)، فرزند ايشان، امام عليالنّقي(ع)، در حالي كه حدود ۷ سال داشتند، ميراث امامت تشيّع را در اختيار گرفتند. معتصم به گمان خود كه مي توان با در اختيار گرفتن امر آموزش فرزند امام جواد(ع) وي را از مسير فكري پدرانش به انحراف كشيد، عالمي به نام «جنيدي» را كه در دشمني نسبت به اهل بيت پيامبر(ص) سابقه اي سياه داشت، به امر تعليم آن حضرت در مدينه گمارد.
جنيدي از مشاهده اين كه شاگرد خردسالش نه تنها حافظ قرآن است بلكه در كليۀ علوم سرآمد روزگار است دچار بهت و حيرت فراوان گشته و به يكي از نزديكانش گفت: «مردم مي پندارند كه من معلم علي بن محمد هستم، حال آن كه من براي دانش آموزي نزد وي مي روم». و سرانجام از نفَس قدسي امام(ع)، اين عالمِ دشمن اهل بيت پيامبر(ص) در زمرۀ شيعيان و ياران آن حضرت در آمد.
امام هادي كه از ۷ سالگي رسالت بزرگ رهبري امت را بر دوش گرفته است، از همان آغاز به بهانه تربيت و آموزش در خانه اي در «صريا» اطراف مدينه تا حدود ۱۳ سالگي تحت نظر قرار مي گيرد و سپس در تبعيد گاه سامرا ۲۰ سال پرچم نوراني امامت را برافراشته نگه مي دارد.
عصر امام نقي(ع) عصر دشواري است كه نمرود رداي ابراهيم(ع) بر تن دارد و فرعون عصاي موسي به دست گرفته است. عباسيان به بهانه وابستگي به پيامبر(ص) بر كرسي خلافت نشسته اند و حكومت و دولت ابزاري براي بهره كشي از مردم و غارت «جان» و «مال» و «نواميس» محرومان شده است. متوكل كاخهاي متعدد مي سازد و ميگساري و فسق و فجور و رقص و موزيك بر كاخ ها و درباريان حاكم است و فقر و شمشير و توهين و تحقير بر توده هاي مردم و بالاترين فشار ها و زندان و تبعيد و فرار و اعدام و تعقيب علويان و فرزندان فاطمه(س) را تهديد مي كند.
فراخواندن امام هادي(ع) به سامرا
يحيي بن هرثمه به دستور متوكل براي بردن امام(ع) به سامرّا آمد. سامرّا شهري جديدالتأسيس در نزديكي بغداد بود كه براي زندگي نظاميان ترك ساخته شده بود. اين شهر در واقع يك دژ نظامي بود و اركان دولت نيز در آن قرار داشت. نظاميان ترك از زمان معتصم كه مادرش ترك نژاد بود، وارد لشگر شده و از آن پس مدارج ترقي را پيموده و روز به روز بر نفوذشان در دستگاه حكومت افزوده گشته بود. وزيران ايراني مأمون كم كم جاي خود را به سرداران ترك معتصم سپردند. نفوذ ايشان در دستگاه حكومت به جايي رسيد كه در دورۀ زوال سلسلۀ عباسي، آنان خليفه اي را كشته و خليفه اي را بر جايش نصب مي كردند.
از آن روي كه امام به سبب عبادت بسيار و گره گشايي از امور مردم، مورد علاقۀ بسيار آنان بود، مردم با دين مأموران حكومتي در مدينه كه در جستجوي امام(ع) بودند، صدا به گريه و زاري بلند نموده و راه را بر مأموران بستند. ابن هرثمه به مردم اطمينان داد كه در پي آزار امام(ع) نيست.
طعنه دشمنان اهل بيت بر امام علي(ع) و تحقق روايتي از امير مؤمنان(ع)
سرانجام امام(ع) به همراه فرزند خردسالشان «حسن» و نزديكان، همراه با سيصد تن از مأموران حكومتي به سوي عراق روانه گشتند. با آن كه فصل تابستان بود، امام(ع) دستور داده بودند تا براي خود و همراهانشان لباسهاي ضخيم پشمي تهيه گردد كه اين امر موجب شده بود تا از سوي مأموران حكومتي مورد طعن قرار گيرند. در ميان راه، مأموران به ياد سخني از اميرالمؤمنين(ع) مي افتند كه مي فرمايد: "هيچ قطعه اي از زمين نيست مگر كه قبري است يا قبري خواهد شد"و براي طعن شيعيان گفتند: "بدين بيابان بنگريد، كيست كه در اين بيابان وسيع بميرد تا قبرش در آن قرار گيرد»".
پس از چند روز طي طريق، به ناگاه ابري سياه در افق پديدار گشته و به سرعت آسمان را در بر گرفت. امام(ع) و همراهان لباسهاي پشمي را بر تن كردند. ديري نگذشت كه سرماي شديد و رعد و برق ظاهر شده و تگرگ هاي درشتي چون سنگ شروع به باريدن كرد. اين طوفان شديد منجر به مرگ چندين تن از مأموران گرديد. يحيي بن هرثمه با ديدن اين كرامت امام(ع) نزد ايشان رفت، و امام(ع) خطاب به وي فرمود:«افراد خود را به خاك بسپار، خداوند اين گونه زمين را پر از قبر مي سازد».هرثمه شهادتين را نزد امام(ع) تكرار كرده و به حقانيت امامان اهل بيت نبيّ اقرار نمود.
پس از رسيدن كاروان حامل امام(ع) به سامرّا، متوكل عباسي كه چون اسلاف خويش به اين فكر افتاده بود تا بخت خود را در تلاش براي شكست علمي امام شيعيان بيازمايد، ايشان را با علماي درباري گرد آورد، اما امام هادي(ع) نيز چون پدران خويش، علماي عباسي را در مباحثه مغلوب نمودند.
ماجراي بركة السباع و كرنش درندگان در برابر امام هادي(ع)
در زمان اقامت امام(ع) در سامرّا، زني به قصد سودجويي مدعي گرديد كه زينب كبري دختر علي(ع) و فاطمۀ زهرا(س)است كه خداوند او را به مدت دو قرن زنده نگه داشته است! وي را نزد متوكل بردند و او به آن زن گفت: تو ادعاي عجيبي مي كني، و چگونه است كه پس از اين مدت دراز هنوز جوان هستي؟ زن مي گويد: پيامبر خدا دست بر سر من كشيد و دعا كرد كه خداوند در هر چهل سال جواني مرا تجديد نمايد! متوكل پرسيد: تو از آن زمان تا كنون كجا بوده اي و چه مي كرده اي؟ زن پاسخ داد: سالها مخفيانه زندگي كرده ام، اما اكنون فقر و بيچارگي باعث شده است تا خود را به مردم معرفي كنم.
متوكل كه ادعاي اين زن را در جهت تضعيف تشيّع، براي حكومتش سودمند مي ديد گفت: اين زن را آزاد بگذاريد. از عباس بيزار باشم اگر بدون حجّت قاطع وي را مجازات كنم. يكي از حاضران گفت: اي خليفه، ابوالحسن را فرا خوانيد. شايد حجتي نزد او باشد كه نزد ما نيست. متوكل با خود انديشد شايد حضور امام(ع) در بحث بر سر ادعاي اين زن، به تضعيف جايگاه ايشان منجر شود، بنابر اين پذيرفت.
امام(ع) پس از حضور در كاخ متوكل و شنيدن اظهارات آن زن، فرمود: "او دروغ مي گويد، زينب كبري در ماه رجب سال ۶۵ هجري از دنيا رفته اس".متوكل گفت: عده اي از علماي حاضر در اين مجلس نيز همين نظر شما را اعلام كردند، ولي من سوگند ياد كرده ام كه بدون دليل قاطعي كه خود اين زن هم آن را پذيرا باشد، وي را مجازات نكنم.
امام(ع) فرمود: "ولي نزد من دليلي هست كه تو و اين زن و ديگران را وادار به تسليم خواهد نمود". متوكل گفت: دليلتان را ارائه كنيد. امام(ع) پاسخ داد: " گوشت فرزندان فاطمه(س) بر درندگان حرام است. او را وارد باغ وحش خويش كن. اگر فرزند فاطمه باشد، آسيبي نخواهد ديد." در اين حال آن زن فرياد زد: اين مرد مي خواهد مرا بكشد! اطرافيان متوكل نيز كه دشمن امام هادي(ع) بودند، گفتند: چرا ابوالحسن به اين زن رحم نمي كند، اگر راست مي گويد خود وارد گودال درندگان گرسنه شود.
متوكل كه مي انديشد كه فرصتي فراهم شده است تا احتمالاً امام(ع) بدون هزينه و براي هميشه از صحنه حذف شود، به امام(ع) مي گويد: آيا ابوالحسن خود جرأت انجام چنين كاري را دارد؟ با اظهار آمادگي امام(ع) همگان به سوي گودال حيوانات به راه افتادند و امام(ع) در ميان هيجان حاضران از نردبان پائين رفت درحالي كه چند شير گرسنه در پاي نردبان تجمع كرده و مي غرّيدند. چون امام(ع) به پايين رسيد، در ميان بهت و حيرت حاضران، شيرها دور امام(ع) را گرفته و صورت بر پاهاي امام(ع) مي ماليدند.
امام(ع) دست بر سر آنها كشيده و با ايشان كلماتي زمزمه نمود. پس از مشاهدۀ اين حال، متوكل از امام(ع) عذرخواهي كرده و سپس با خشم رو به سوي زن كرده و گفت: اكنون نوبت توست، از نردبان پايين برو! زن با وحشت و التماس مي گويد: شما را به خدا دست از من بداريد. دروغ گفتم كه زينب فرزند فاطمه ام. بر اثر فقر و بيچارگي چنين ادعايي كردم... برخي از مورخين نوشته اند كه اين زن مورد شفاعت يكي از نزديكان متوكل قرار گرفت و نجات يافت، اما برخي نيز نوشته اند كه وي در گودال درندگان افكنده و كشته شد.
(بركة السباع) يعني بركه درندگان و نام محلي بود كه مركز درندگان از قبيل شير و پلنگ بود و امام بزرگوار را در آن محل خطرناك قرار دادند ولي به امر خداوند متعال درندگان برگرد آن حضرت حلقه زدند و زياني به آن امام بزرگوار نرساندند.
صلوات ويژه بر امام علي النقي(ع)
در صلواتي كه از امام حسن عسكري(ع) درباره هر كدام از چهارده معصوم نقل شده درباره امام علي النقي(ع) چنين آمده است: اللّهُمَّ صَلِّ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَصِيِّ الْأَوْصِيآءِ، وَاِمامِ الْأَتْقِيآءِ،وَخَلَفِ اَئِمَّةِ الدّينِ، وَالْحُجَّةِ عَلَي الْخَلائِقِ اَجْمَعينَ، اَللّهُمَّ كَماجَعَلْتَهُ نوُراً يَسْتَضيي ُ بِهِ الْمُؤْمِنوُنَ فَبَشَّرَ بِالْجَزيلِ مِنْ ثَوابِكَ، وَاَنْذَرَ بِالْأَليمِ مِنْ عِقابِكَ، وَحَذَّرَ بَاْسَكَ، وَذَكَّرَ بِآياتِكَ، وَاَحَلَّ حَلالَكَ، وَحَرَّمَ حَرامَكَ، وَبَيَّنَ شَرايِعَكَ وَفَرايِضَكَ، وَحَضَّ عَلي عِبادَتِكَ، وَاَمَرَ بِطاعَتِكَ، وَنَهي عَنْ مَعْصِيَتِكَ، فَصَلِّ عَلَيْهِ اَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اَوْلِيآئِكَ، وَذُرِّيَّةِ اَنْبِيآئِكَ، يا اِلهَ الْعالَمينَ.
بارالها! بر علي بن محمد (امام نقي) درود فرست.او كه جانشين اوصياي پيامبر(ص) و پيشواي پارسايان است. و جايگزين رهبران دين و حجت بر تمام آفريدگان. بارالها! همانگونه كه او را نوري قرار دادي تا مؤمنان از او فروغ بگيرند. او به پاداش بزرگ تو بشارت داد و از كيفر تو مردم را بر حذر داشت و آيات تو را يادآور گرديد، حلال تو را حلال دانست و حرام تو را حرام شمرد. آئين تو و واجبات تو را روشن كرد و مردم را به عبادت تو برانگيخت. و به طاعت تو فرمان داد و از معصيت تو بازداشت. خدايا! بر او درود فرست برترين درودي كه بر هر كدام از اولياي خودت و ذرّيه پيامبرانت مي فرستي اي معبود جهانيان».